شروع کنید

آگاهی کل چه مفهومی دارد؟ و چگونه از آگاهی جزئی به آگاهی کل وصل شویم؟

آگاهی کل چه مفهومی دارد؟ و چگونه از آگاهی جزئی به آگاهی کل وصل شویم؟

آگاهی کل چه معنایی دارد؟ و چگونه به آگاهی کل وصل شویم؟

 

آگاهی کل ، یعنی عمل کردن با هدایت روح، نه با فشار آرزوها و عادات. اطاعت از “من”(شخصی) به اسارت منجر می شود، در حالی که هماهنگی با روح آزادی را تضمین می نماید. آگاهی با دانستن و جمع آوری اطلاعات قرضی از دیگران اتفاق نمی‌افتد، آگاهی ذاتی است و با زدودن غبار افکار از ذهن اتفاق می‌افتد، جایی که همه تن و روح به یگانگی با کل می رسند.

افکار را نه حمایت کنید و نه سرکوب کنید. مرکز جهت ها باش. تو بالاتر از خوب و بد هستی. فقط یک فکر نگران، فکری دیگر می شود. صفر بمان و کاملا خالی شو و در آن هیچ بودن هست که همه چیز میشوی. کل سفر این است: تو فقط از آگاهی جزئی ات خارج شو و به آگاهی کل وصل شو.

 

تمام تناقض‌ها مکمل یکدیگرند

 

شب مکمل روز، تابستان مکمل زمستان، و مرگ مکمل تولد است. آنها ضد یکدیگر نیستند. هیچ تضادی وجود ندارد. زیرا تنها یک انرژی و یک «کل» وجود دارد‌.

 

هر چه را که متضاد می‌پندارید، مانند بال‌های یک پرنده‌اند. دو بال پرنده ظاهراً در جهت مخالف یکدیگرند، در حالی که یکدیگر را حمایت می‌کنند.

 

انسان تنها زمانی می‌تواند حقیقت را بشناسد که از تضادها، به عنوان مکمل استفاده کند. تنها در آن زمان است که زندگی انسان از نظم و هماهنگی برخوردار می‌شود. زیرا وقتی مثبت و منفی در حالتی از تعادل و توازن قرار گیرند، درهای ماوراء به روی انسان گشوده شده و او با ناشناخته آشنا می‌شود. آنگاه آن گل طلاییِ آگاهی شکفته می‌شود.

تمام تناقض‌ها مکمل یکدیگرند

 

نکته:

 

زمانی که بر اولویت های

خودداوری(قضاوت)

درست و غلط

خوب و بد

موفقیت و شکست

غلبه می کنیم

بخش های گمشده

و آسیب دیده ی

وجودمان را 

درمان می کنیم…

 

راز تمام سفر:

 

روزی خواهی فهمید که کل سفر به سوی خدا تنها یک مفهوم مجازی بوده است .

 زیرا خداوند هرگز هیچ فاصله ای با تو نداشته است

او نزدیکترین هاست.

 تو فقط از آگاهی جزئی ات خروج کرده ای

 و به آگاهی کل وصل شده ای.

و این تمام سفر بوده است…

 

آگاهی یعنی درد و رنج

هر موجود زنده ای را

در قلبت حس کنی و

خود را از کل جدا مپنداری.

آگاهی یعنی درد و رنج هر موجود زنده ای را در قلبت حس کنی

 

اوشو معلم معنوی می گوید:

وقتی حقیقتِ آگاهی خویش را درک و احساس می کنی،

این سرور آمیزترین تجربه ی ممکن است،

زیرا ناگهان تو، کلِ جهانی، ستارگان درون تو هستند،

 خورشید درون تو طلوع و غروب میکند،

زمین درون تو به حرکت در می آید،

گلها درون تو شکفته می شوند…

وقتی حقیقتِ آگاهی خویش را درک و احساس می کنی

 

عبادت

 

عبادت یعنی دوست داشتن کل، کل هستی،

دوست داشتن درختها، دریاها، جنگلها،

کوهها و ستارگان. لحظه ای که دوست داشتن

به قله عبادت برسد، شخص به ایمان میرسد.

در آگاهی آن کسی که در عشق الهی خداوند غرق شده باشد،

هیچ نیرنگی، هیچ ننگی از قومیت یا مرام،

هیچ حد و مرزی از هر گونه اش نیست.

وقتی آدم آن عشق الهی را تجربه کند،

او هیچ تمایزی میان گل و جانور،

میان یک موجود انسانی و دیگری نمی‌بیند.

آدم با تمامی طبیعت مصاحبت خواهد کرد،

و او به همه بشریت به طور برابر عشق خواهد ورزید.

 

بازگشت به خویشتن

 

اگر انسان ها را نورون ها (یاخته های عصبی) در نظر بگیریم، آنگاه هر نفر یک نورون منحصر به فرد است که با کل (مغز – ذهن جمعی) در ارتباط و پیوستگی است.

 

هربار که یک نفر به درون خود می نگرد و با عمیق ترین ایگوها و ترس هایش رو به رو شده و بیداری و روشن‌شدگی در او رخ دهد، مانند این است که این اتصال عصبی ترمیم شده تا کل، بازسازی شود.

 

پس هر یک نفری که (از نظر معنوی) بیدار میشود، به کل (آگاهی) برای دستیابی به حداکثر پتانسیلش کمک میکند،

 

بدون انجام دادن هیچ چیزی جز «ترمیم و بازگشت» به خویشتن خود (سکون و هوشیاریِ محض بودن) .

اگر انسان ها را نورون ها (یاخته های عصبی) در نظر بگیریم

 

لحظه حال

 

یکی شدن با لحظه حال، تو را به روی آگاهی بی کران می گشاید و تو را با آهنگ کُل هستی هماهنگ می کند. آنگاه کُل،از طریق تو عمل می کند.

رها باش، اجازه بده داستان خودش پیش برود، تو فقط قادری که یک تصویر از کل فیلم را ببینی، اما سرچشمه، همۀ گذشته، حال و آینده را در یک آن تماشا می کند « تو فقط بر انرژیِ لحظه ی حال توجه کن » نَفْست را تسلیم آتشِ اکنون کن، اجازه بده که درد ناآگاهی، ترس و مقاومت در برابرِ زندگی، در آگاهی و عشق بسوزد، اجازه بده فواصلِ سکوت در وجودت طولانی تر و عمیق تر شوند. جستجوی هر آنچه که تو را از لحظه ی حال بیرون می کشد را متوقف کن، چه اشراق، چه عشق، چه هر چیز دیگر، در هر لحظه با واقعیت خودت بی هیچ قضاوتی روبرو شو، به جشن و سرور در لحظه ی حال بپرداز، اجازه بده آتشِ «اکنون» همۀ سرگرمی ها و تعلقاتت را بسوزاند.

 

هدفِ آگاهی برتر

 اتصال روحِ فردی

 به ذهن کل (هستی) است.

 

مدیتیشن، تبدیل ناآگاهی به آگاهی است

 

معمولاً فقط یک دَهُم ذهن ما آگاه است

و نُه دهم آن ناآگاه. فقط یک قسمت کوچک،

 لایه ای نازک از ذهن روشن است

و هدف، توسعه ی آن قسمت روشن است

تا کل ذهن در نور غرق شود

و هیچ زاویه و گوشه ای تاریک نماند.

مدیتیشن، تبدیل ناآگاهی به آگاهی است

 

درک آگاهی درون

 

اگر بخواهیم آگاهی درون را درک کنیم، باید از پرده‌های تاریک ذهن بگذریم و از جاده های صعب‌العبورِ عادت سفر کنیم، تا به اقیانوس شفاف درون برسیم. برای گذشتن از اینها باید اراده را به کار گیریم. هنگام مراقبه سفر کن و با قدرت تجسمی که داری، کل هستی را از عرش تا فرش نظاره کن. گاهی از موقعیت فعلی ات فاصله بگیر و خودت رو از بلندای هستی تماشا کن.

خودت را روحی ببین که برای رشد کردن و کامل شدن در این کالبد حاضر شده، زندگی را زیبا و شگفت‌انگیز دریاب.

درک آگاهی درون

 

قدرتمند کیست؟

 

قدرتمند کسی است که دیوار ذهن و

منیت را می شکند و آگاهانه

پیش می رود و آگاهی را

کوی به کوی گسترش می بخشد…

او واقعا قدرتمند است

چون خردی را بدست آورده

که به ورای ذهن و بدن رفته

و اینک یک عاشق واقعی

و یکی شده با کُل است.

 

صورت بی صورت خویش

 

هیچ صورتی پایدار نیست.

همه ی صورت ها در معرض زوال و فنایند.

چون صورتِ بی صورت آن یگانه ای که خود را

در همه صورت ها جلوه گر ساخته است.

هنگامی که صورت های پیرامون تو محو می شوند

و یا تو به لحظه ی مرگ خویش نزدیک می شوی

احساس حقیقی بودن،احساس من هستم(من کل)

از چنگ صورت ها رهایی می یابد

و روح از زندان تنگ ماده آزاد می شود.

با رهایی از صورت ها،

صورتِ بی صورت خویش را می بینی

همان حقیقی که ورای همه ی صورت هاست

و صورت ها همه از آن بر می آیند

و در آن محو می شوند.

بدین سان حقیقت خویش را ادراک می کنی

همان آگاهی بی کرانه را.

تو آنی نیستی که با آن همذات پنداری می کنی

ادراک این حقیقت تو را غرق لطف و سکوت و آرامش

و ذات الوهیت خویش می کند.

حقیقیت بنیادین تو ،من اینم و من آنم نیست

حقیقت بنیادین تو من هستم(من کل) است.

 

یکپارچی

 

آگاهی جمعی یک حالت روشنگری است

که در آن ما ماسک “توهم” را سوراخ می کنیم،

چیزی که باعث تفکیک و جداسازی شده است.

پشت ظاهر این توهم یک میدان یکپارچه از

کُل وجود دارد که در آنجا تصویر و بیننده یکی هستند.

یکپارچی

 

آلبرت انیشتین می گوید:

 

یک انسان بخشی از کلی است که ما آن را کائنات می‌نامیم، بخشی محدود به زمان و فضا. انسان خود را در قالب افکار و احساساتش به عنوان موجودی مجزا از دیگران تجربه می‌کند، دچار نوعی خطای بینشی ناشی از آگاهی (محدود) خود است. این توهم نوعی زندان برای ماست، ما را به امیال شخصی‌مان محدود ساخته و سبب می‌شود تنها به افراد محدودی از نزدیکان‌مان محبت کنیم. وظیفه ما باید رهاسازی خویش از این زندان باشد، از طریق گسترش دایره‌ی شفقت‌مان به حدی که تمام مخلوقات زنده و کل طبیعت را در زیبایی‌اش دربرگیرد.

یک انسان بخشی از کلی است که ما آن را کائنات می‌نامیم

 

 

 

 

 

admin98 وب‌سایت
2.8 6 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
محمد
محمد
1 سال قبل

عالی.
پریدم بر بال نوشته هاتان، دریدم پیچکهای مردابی

اکرم آذرنک
اکرم آذرنک
1 سال قبل

ممنونم از نویسنده کتاب بله ماجزعی از کل هستیم یعنی همه باهم برای هم در این دنیا خودی وبیخودی نباید کردبه تمام انسانها وموجودات عشق ورزید جنگل دریا آسمان همه ما از یک جنس هستیم وهمه ما جزعی از انرژی کل هستیم

2
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx