شروع کنید

رنج به چه معناست و چرا در زندگی مان رنج می کشیم؟

رنج به چه معناست و چرا در زندگی مان رنج می کشیم؟

چرا رنج می کشیم؟ چرا رنج می بریم؟

 

رنج می بری،زیرا با طبیعت وجودت همنوا نیستی.اگر رنجور هستی، یعنی که با جهان هستی همنوایی نداری.پس لحظه ای که فکر می کنی درد و رنج تو را فراگرفته،بی درنگ سعی کن فاصله ات را با طبیعت کوتاه تر کنی،به جهان هستی نزدیک تر شو و ناگهان نور وجود خواهد داشت و سرور وجود خواهد داشت و ترانه و ضیافت وجود خواهد داشت.میهمان خدا شو تا در ضیافت نور او آرام بگیری و به خود و بودن ناب حقیقی وصل شوی.

وابستگی،مطالبه و رنج

اگر وابسته نباشی،آنگاه لحظه‌ به‌ لحظه بدون وابستگی و تثبیت‌ شدن حرکت می‌کنی.زندگی هرلحظه شادمانی جدید، رنج‌های جدیدی برایت می‌آورد. شب‌های تیره وجود خواهند داشت و روزهای آفتابی، ولی تو باز هستی، یک ذهن تثبیت‌ شده نداری.وقتی که ذهنی تثبیت‌شده نداشته باشی، حتی یک موقعیت دردناک نیز نمی‌تواند تو را رنجور سازد،زیرا چیزی نداری که با آن مقایسه‌اش کنی.چیزی را بر علیه آن انتظار نداشته‌ای، پس نمی‌توانی ناکام شوی.ناکامی به سبب مطالبات تو است.فکر می‌کردی که وقتی به خانه بازگردی، همسرت بیرون در ایستاده و از تو استقبال می‌کند.و اگر او بیرون از خانه به استقبال تو نیاید، نمی‌توانی این را بپذیری.و این تو را ناکام و رنجور می‌سازد. تو مطالبه می‌کنی و توسط آن مطالبه، رنج می‌آفرینی.مطالبه فقط وقتی ممکن است که تو وابسته باشی. نمی‌توانی از غریبه‌ها مطالبه کنی. فقط با وابستگی است که مطالبه ممکن می‌شود. برای همین است که وابستگی به جهنم منتهی می‌شود.

رنج و عدم عشق به خود

وقتی انسانی موفق نشود عشق و آرامش را در درون خود بیابد، شروع به جستجوی آن‌ها در دیگران می‌کند،این انسان وقتی با قطعه‌های گم‌شده‌ی درونی‌اش در دیگران رو به رو می‌شود،وابسته به آن‌ها می‌شود،سپس وقتی آن اشخاص از زندگی‌اش خارج می‌شوند او احساس بدبختی،رنج و وابستگی میکند.برخی این حالت گم‌گشتگی و خلاء درونی را به اشتباه عشق می‌نامند، در حالی که این حالت تنها یک کیفیتِ روانی حاصل از عدم عشق به خود و عدم شناخت خود است،تا زمانی که شخص نتواند ابتدا عشق را درون خود بیابد، اسیر دیگران خواهد بود.

تفسیرهای ذهن

تفسیرهای ذهنت علت تمامی رنج های توست. صدایی که مدام داخل سرت با تو صحبت میکند تو نیستی؛ تو کسی هستی که به این صدا گوش میکند.راز خوشبختی یافتن لحظه حال است؛ اما ذهن مدام از لحظه حال فرار میکند و انسان را به آینده و گذشته می برد.صدای ذهنت و صدای درون سرت صدای تو نیست. اکثر انسان های کره زمین برده ذهن خود هستند و به جایی می روند که ذهنشان آن ها را می برد. اگر فکر میکنی کنترل ذهنت را در دست داری ده دقیقه به هیچ چیز فکر نکن و یا شاهد و ناظر جریان افکار باش. آیا میتوانی؟ کسی که کنترل ذهنش را در دست نداشته باشد آیا می تواند کنترل زندگی‌اش را به دست بگیرد؟ ذهنت را آرام کن تا صدای روحت را بشنوی و به منبع جهان هستی وصل شوی. ذهنت را آرام کن تا لحظه حال را دریابی.

اجازه ندهید ذهنتان به بهانه ناراحتی و مشكل فعلی تان از شما یک مظلوم و قربانی بسازد.احساس تاسف برای خود و بازگویی ماجراها برای دیگران،شما را در چرخه تكرار، اسير نگاه می دارد.به فراتر از رنج و شادی هایتان نظری بیندازید.جایی که ورای دوگانگی هاست و دستخوش تغییر بر حسب شرایط نیست و آن حقیقت شماست.

بیدار شدن در متن رویا

هدف ما بیدار شدن در متن رویاست.هنگامی که در متن رویا هشیار و بیدار می شویم دیگر در بند نقش ها و صورت های رویایی و قصه های شخصی نمی مانیم. این قصه ها همه ساخته ایگو هستند.هنگامی به رویا بودن این رویا واقف می شویم هستی ما از همذات پنداری با رویاهای خویش می رهد. و به رهایی و آزادی می رسد،این رهایی در واقع پایان تمامی محدویت ها و رنج هاست.

هر آنچه را که به زور دور بیندازی گریبانگیرت می شود.بخشی از وجودت است. می توانی با تکرارِ مداوم،تکرار در طول قرن ها، به خودت بباورانی ولی اگر باور تو مطابق با طبیعت نباشد،نتیجه جز رنج نخواهد بود.تو نمی توانی با طبیعت بجنگی.و در عین حال از موسیقی اش لذت ببری.

با که می جنگی؟

شکست هایت موجب می شود قوی تر شوی.نیمه تاریکت موجب می شود کامل تر شوی. بندهایت موجب می شود آزاد تر شوی.این شکست ها،رنج ها،بندها برای رهایی و آزادی تو آمده اند،گرچه ممکن است که فکر کنی دنیا با تو سر جنگ دارد اما اینطور نیست،دنیا تو را دوست دارد و علاقه مند هست که تو را در آغوش بگیرد. اما این عدم تسلیم و پذیرش تو اینجا مانع است،با که می جنگی؟ با خود؟درونا آنچه را که رخ داده بپذیر و اینجا باش و آنجا را رها کن.سپس از پی این رهایی و آزادی زنجیرهایت شکسته می شوند و دیگر در برابرت قدرتی نخواهند داشت. و تو به سرور و ضیافت درونی ات وارد می شوی.

تداوم و تکرار

تلاش برای تداوم و تکرار لذت آن را تبدیل به درد و رنج می‌کند.زیرا این تجربه همان تجربه دیروزی نیست.چنانچه این تداوم را در روابط و انواع اعتیادها می بینیم و سرانجامش رنجی زیاد است.برای عبور از این رنج نیاز است که بودن و حضور را به زندگی مان بیاوریم و در لحظه حال زندگی کنیم.

عکس‌العمل شما

خودتان را بشناسيد.به استاد و بهترین دوست خود تبدیل شوید.هنگامی که شما رنج می کشید،در آن بمانید و فرار نکنید تا زمانی که متوجه شوید چرا؟! بگذارید طوفان ها بیایند و بگذرند.چگونه از آتش عبور کردن چیزهای زیادی در مورد شما می گوید.هیچ کس قربانی بودن را دوست ندارد و اتفاقی که برای شما افتاده مهم نیست،.عکس‌العمل شما نسبت به آنها مهم است.سپیده دم نزدیک است

افسردگی

افسردگی از جایی شروع می شود که دیگر نمی توانی بار رنج هایت را به دوش بکشی،ظرف وجودت چنان پُر گشته که دیگر جایی نداری یا باید رها کنی تا سبک بال شوی و یا بار افسردگی را به دوش بکشی زمانی میتوانی این بار را رها کنی که به اندازه کافی خسته شده باشی و راهی به غیر از بیداری نداشته باشی در غیر این صورت مجدد به چرخه های تکراری و دایره وار برمیگردی.اما باید این را بدانی تو مجبوری در نهایت با رنج هایت روبرو گردی و مستقیما به آنها نگاه کنی،هرچقدر هم که دردناک باشند،در این نگاه و روبرو شدن ناگهان میبینی که چیزی عوض شده و تو توانستی بارهای سنگین را بر زمین بگذاری و از رنجت عبور کنی.

افسردگی

فراز و فرودها

فرازها و فرودها طبیعی است و جزئی از طبیعت این جهان و موجوداتی است که در آن زندگی می کنند و تو هم تا وقتی که در این جهانی،آن را تجربه می کنی.اما تو دچار خودباختگی نشو.حالت یگانه خود را در دوگانگی ها حفظ کن. یگانگی در تسلیم بودن است.هنگام رنج ها و فشار ها از میدان خارج نشو، واقعیت رنج را بپذیر اما خودت باش و آن را جزء ماندگار خود ندان. هنگام شادی ها هم آرامش ات را از دست نده و میدان را شلوغ نکن.تسلیم باش، یکی باش و چیزهای گذرا را به عنوان جزء ماندگار خود نپذیر.و در این بودن و حضورت است که به خود برمی گردی و از خواب دوگانگی ها بیدار می شوی.

هر چیزی از جمله ترس ، عشق ، نفرت و رنج کشیدن نیاز به انرژی و غذا برای بقا دارد.اگر رنج می کشید به دلیل آن است که دائماً در حال غذا دادن به رنج‌هایتان هستید.منبع تغذیه شان را قطع کنید تا از شما عبور کنند و بگذرند.

هویت گذرا

کسانی که با ظاهری زیبا، نیروی جسمانی یا توانایی خود شناخته میشوند، هنگامی که این ویژگی ها در آنها کم رنگ یا ناپدید می گردد.که البته چنین خواهد شد . دچار رنج و اندوه می شوند.سپس خود هویت این آدمها که با آن  ویژگی های گذرا همانندسازی شده بود، مورد تهدید فروپاشی قرار می گیرد. در هر دو مورد، زشت یا زیبا، مردم بخش مهمی از هویت خود را چه منفی،چه مثبت از جسم شان دریافت می کنند.آنها هویت خود را از من،فکر می گیرند که به نادرست آن را به تصویر ذهنی یا تصور کلی از جسم می چسبانند.با این وصف، جسم چیزی بیش از یک شکل فیزیکی نیست که سرنوشتی مانند همه آشکال دارد؛ ناپایدار و در نهایت، رو به زوال.

پیری

به جز انسان،هیچ تنابنده ای از پیری رنج نمی برد،در حقیقت،عالم هستی اصلا پیری نمی شناسد. رسیدگی و پختگی می شناسد؛ از بلوغ و کمال می داند. می داند که زمانی وقت رقص و پایکوبی و تا حد امکان با تمام وجود زیستن است و زمانی وقت استراحت.برگهای پیر و خشکیده درخت وقتی می افتند با همان خاکی که از آن سربرآورده بودند ادغام می شوند. هیچ غم و اندوه و گریه و زاری در کار نیست.بلکه آرامشی عظیم در سقوط به درون بستر ابدیت است.

پیری

تنها زمانی می توانید به بُعد برتر زندگی صعود کنید که بُعد پست را پشت سر گذاشته باشید.پاداش رسیدن به مرتبه برتر زمانی حاصل می شود که رنج و عذاب و لذتها و خوشی های مرتبه پست را تجربه کرده و پشت سر گذاشته باشید.نیلوفر آبی قبل از شکوفا شدن باید از میان لجن مرداب بگذرد.

رهایی از غم و اندوه با بودن در لحظه حال

چرا هر یک از ما می‌خواهیم چیزی باشیم؟ اگر زشت‌ام، می‌خواهم زیبا باشم؛ اگر نادان‌ام، می‌خواهم باهوش باشم؛ اگر حسادت می‌کنم، می‌خواهم از حسادت رها شوم.بنابراین نبردی دائمی بین آنچه هستم و آنچه فکر می‌کنم باید باشم وجود دارد.این “باید باشم” هدف هر شخصی است که می‌خواهد بشود، و در این فرآیند، کشمکش همیشگی، رنج، ترس و ناامیدی وجود دارد. و در حالی که این فرآیند دیده می‌شود،آگاهی به اینکه ذهن من در تار غم و اندوه گرفتار است وجود دارد،چگونه از غم و اندوه رها باشم؟این  شدن را رها کنید و یک بار بودن و حضور را امتحان کنید به آن یک فرصت بدهید تا تاثیر شگفت انگیزش را ببینید.

هر فكرى كه وارد مى شود هر احساسى كه وارد مى شود.از همان ابتداى ورود محكوم به خروج است.وقتى كه تسليم هستى ،چيزى ذخيره نخواهد شد زيرا مقاومتى در تو نيست به عنوان مثال :احساسى از غم ، وارد شده است اگر مقاومت نكنى خارج خواهد شد رنج ، وارد شده است،مقاومت نكن اجازه بده ، وجود داشته باشد و همين اجازه دادن ،معجزه خواهد كرد و خارج خواهد شد.براستى ، تنها معجزه گر راستين پذيرش است.بنابراين ،هر چيزى كه وارد مى شود ،خارج مى شود اين فرايند وقتى رخ مى دهد ، كه تو ،مطلقاً ، باز و پذيرا هستى و اين يعنى روى هيچ محتوايى از ذهن ،تكيه نكرده اى اين يعنى روى هيچ فكر يا احساسى در ذهن تمركز نكرده اى اين معنايى ديگر براى  سكوت درون است .

admin98 وب‌سایت
0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx