علت بیماری ها و راه حل آنها چکیده ای از کتاب شفای تن از لوئیز هی

علت بیماری ها همه ي عقايد و تجربه هاي ما رو نشون میده که در زندگی باهاشون روبرو شدیم
معده
وقتي دچار درد معده شدين از خودتون بپرسين علت بیماری معده ي شما چیست چه چيز يا چه كسي را نمي پذيرد؟! چه چيزي دل و روده ي شما را به هم مي زند؟ ناراحتيهاي معده نشانه ي آن است كه نمي دانيم چگونه تجربه ي تازه اي را هضم كنيم و از آن مي ترسيم. ( در آغازي كه هواپيما اختراع شد تعداد بسيار زيادي از مردم به هنگام پرواز از كيسه هاي تهوع استفاده مي كردند چون هضم اين تجربه ي جديد براي آدمها سخت بود. اما الان تعداد كساني كه از كيسه هاي تهوع در هواپيما استفاده مي كنند خيلي نادره چون انسانها توانستند انديشه ي پرواز را هضم كنند. )

زخم معده :
علامت بارز ترس مفرط از اينكه براي پدر ، مادر، دوست، همسر، رئيس، و خودمان به اندازه ي كافي خوب نيستيم. آنچه هستيم، دل و روده ي ما را به هم مي زند و تاب تحملش را نداريم! براي جلب رضايت ديگران پدر خودمان را در مي آوريم!كساني كه خود را تائيد مي كنند و دوست دارند ، هرگز زخم معده نمي گيرند.

روده ها :
درد روده ها نمايانگر عدم توانايي ما براي رها كردن است،
رها كردن چيزهايي كه به آن نياز نداريم.حتي اگر افرادي كه يبوست دارند، براستي خسيس نباشند، معمولا” اعتماد ندارند كه هميشه به اندازه ي كافي خواهند داشت. به روابط كهنه اي مي چسبند كه برايشان رنج مي آفريند. مي ترسند لباسهايي را كه سالها در گنجه مانده دور بريزند مبادا كه روزي به آنها نياز پيدا كنند.در مشاغلي كه خفه شان مي كند باقي مي مانند يا هرگز براي تفريح خود خرج نمي كنند تا پولي براي روز مبادا كنار بگذارند.

پاها :
ما را در زندگي به پيش مي رانند. ناراحتيهاي پا معمولا” نشاندهنده ي آن است كه از پيشروي در مسيري خاص مي ترسيم. رانهاي بزرگ و چاق علامت آكنده بودن از نفرتهاي دوران كودكيست. وقتي نمي خواهيم كاري را انجام بدهيم، ناراحتيهاي جزئي تر پا را مي آفرينيم! واريس نمايانگر ماندن در شغل يا مكاني است كه از آن نفرت داريم .رگها توانايي حمل شادماني را از دست مي دهند.آيا شما به مسيري مي رويد كه مي خواهيد؟

زانوان :
درد زانوان ، با انعطاف پذيري ارتباط مي يابد.زانوان نمايانگر خم شدن و زانو زدن و غرور و خودپسندي و سرسختي و لجاجت هستند. معمولا” به هنگام پيش رفتن مي ترسيم كه مبادا زانوان ما خم شوند و انعطاف ناپذير مي شويم! اين ترس، مفاصل را سفت و سخت مي كند.
مي خواهيم به پيش برويم اما نمي خواهيم راههاي خود را عوض كنيم. شفاي درد زانوان به درازا مي كشد چون به خودپسندي ما كه ريشه دار و عميق است بر مي گردد.دفعه ي بعد كه زانويتان درد گرفت از خودتان بپرسيد كجا خود را محق پنداشته ايد و كجا نپذيرفته ايد كه به چيزي خلاف ميلتان تن بدهيد؟
سرسختي را دور بيفكنيد و بگذاريد رها شود.براي رهايي از درد زانو بايد انعطاف پذير باشيم.

كف پا :
به فهم و شعور ارتباط مي يابد.
ادراكي كه از خود و از زندگي و گذشته و حال و آينده داريم.

پوست :
نمايانگر فرديت ماست. ناراحتيهاي پوستي معمولا” به اين معناست كه احساس مي كنيم فرديت ما به طريقي مورد تهديد قرار گرفته است. احساس مي كنيم كه ديگران بر ما اقتدار و سلطه دارند. پوست نازك هستيم، توي جلد ما مي روند، احساس مي كنيم پوست ما را درسته مي كنند، و.. اعصاب ما درست زير پوستمان قرار دارد.

يكي از سريع ترين راههاي شفاي ناراحتيهاي پوستي اين است كه هر روز بارها در ذهن خود بگوئيد :
((من خودم را دوست دارم و تائيد مي كنم))
((من شگفت انگیز و فوق العاده هستم))
((بدن من یک موجود شفادهنده شگفت انگیز است ))
((سیتم دفاعی بدن من با نور و انرژی خدا کار می کند))
و با اين كلام، اقتدار خود را دوباره به دست بگيريد.
بي اشتهايی و اشتهای مفرط :
نشانه ي نفي زندگي خود و صورت شديد انزجار از خويشتن است. خوراك اصلي ترين و اساسيترين سطح تغذيه است.
چرا به خود خوراك نمي رسانيد؟چرا مي خواهيد خود را مجازات كنيد؟
چه چيز هولناكي در زندگيتان مي گذرد، كه مي خواهيد يكسر خود را از آن خلاص كنيد؟
نفرت از خود باعث بي اشتهايي يا اشتهای مفرط مي شود. هر دو گونه هايي از مجازات خود هستند به اين خاطر كه فكر مي كنيم دوستداشتني نيستيم و اگر به گونه ي ديگري بوديم دوستمان داشتند.

آرتروز ( ورم مفاصل) :
مرضي ناشي از الگوي انتقاد بي وقفه است. نخست انتقاد از خود و بعد انتقاد از ديگران. كساني كه آرتروز دارند، قرباني ” كمال گرايي ” هستند.نياز به اينكه در همه وقت و هر شرايطي كامل باشند. آيا شما كسي را در اين سياره مي شناسيد كه ” كامل ” باشد؟ چرا معيارهايي براي خود تعيين مي كنيم كه به ما مي گويد براي اينكه پذيرفتني شويم بايد ” ابرمرد ” يا ” ابرزن ” باشيم ؟! اين بيان افراطي ناشي از اين حس دروني است كه ” آنقدر كه بايد خوب نيستم. “

آسم :
” لوئيز هي ” آسم را ” محبت محبوس در دل ” مي نامد.آسم ناشي از اين احساس است كه حق نداريد براي خود نفس بكشيد! كودكان مبتلا به تنگي نفس معمولا” وجداني شديدا” بيدار” دارند و از هر چه در محيط زندگيشان نادرست به نظر مي رسد احساس گناه مي كنند. نخست ” احساس بي ارزشي ” و سپس احساس گناه و آنگاه نياز به مجازات خود.

جوش و كورك و دمل و سوختگي و بريدگي و هرگونه تب و زخم و جراحت و التهاب و تورم :
جملگي نشانه ي خشم هستند. هر اندازه در سركوبي خشم بكوشيم، راه نشان دادن خود را پيدا مي كند.جوش و خروشي كه مي آفريند بايد بارها رها شود و بيرون بريزد.مي ترسيم خشم ما دنيايمان را خراب كند،

حال آنكه كافيست با گفتن اينكه :
” من از اين مسئله خشمگينم ” خشم خود را آزاد كنيم. البته هميشه نمي توانيم اين را به رئيسمان بگوئيم! اما مي تونيم به بالشت خود مشت و لگد بزنيم يا در اتومبيل خود جيغ بكشيم، اينها راههاي بي آزار جسماني براي رها كردن خشم هستند.
اشخاص معنوي اغلب معتقدند كه نبايد خشمگين شد.
خيلي از دوستان فكر مي كنند اين تمرينات ذهني براي اينه كه ما هرگز خشمگين نشيم. البته همه ي ما در حال كوشش براي زماني هستيم كه ديگران را براي احساسهاي خود سرزنش نكنيم. اما تا موقعي كه به اين حس نرسيديم، سالمتره كه احساس اون لحظه ي خشم رو تصديق كنيم و بعد از راههايي كه گفته شد، اونها رو خالي كنيم.
سرطان :
ناشي از نفرت دراز مدت است كه آنقدر آن را در خود نگه مي داريم تا سرانجام تن را بخورد. گاه رويدادي در كودكي، حس اعتماد را از بين مي برد. اين تجربه هرگز فراموش نمي شود و شخص با حس دلسوزي به حال خود زندگي مي كند و ايجاد روابط دراز مدت پرمعنا را دشوار مي يابد. به علت نظام اعتقادي خويش، زندگي به نظرش رشته اي از نوميديها مي آيد. احساس درماندگي و بيچارگي و فقدان در انديشه اش نفوذ مي كند و سرزنش ديگران براي مشكلاتش، آسانتر مي شود. مبتلايان به سرطان از خود بسيار انتقاد مي كنند.

” لوئيز هي ” آموختن دوست داشتن و پذيرش خود را ، كليد شفاي سرطانها مي داند.خود او سرطان لاعلاج اندام تناسلي خودش را با همين روش به طرزي معجزه آسا شفا داد و از اون پس در صدد آموزش اين روش بر اومد و هزاران بيمار سرطاني و ايدزي در موسسات ” هي ” كه در سراسر دنيا وجود دارند ، از اين روش شفا يافته و مي يابند.
اضافه وزن :
نمايانگر نياز به حمايت است. مي خواهيم خود را در برابر آزارها و تحقيرها و استفاده و جنسيت و مسايل جنسی و ترس از زندگي به صورت عام و خاص و هر چيز ديگر كه خود بر مي گزينيم، حمايت كنيم.پيكار با چربي اضافه بدون از بين بردن ريشه ي اصلي، بي فايده و برگشت پذيره.دوست داشتن و تائيد خود، اعتماد به فرايند زندگي و احساس ايمني، بهترين رژيمهاي غذايي هستند.

حمله :
نشانه ي تراكم لخته هاي خون در جريان مغز است، كه نمي گذارد خون به مغز برسد.
مغز كامپيوتر بدنه و خون، شادي. رگها، راههاي عبور شادي هستند. انديشه ي منفي مغز رو مي بنده و براي جريان گشوده و آزادانه ي محبت جايي نمي گذاره. گاه زندگي رو به راهي مي كشونيم كه به خير و صلاح ما نيست. گاه حمله و ضربه مي آفرينيم تا خود را وادار كنيم كه به مسيري متفاوت بريم.
از اين راه شيوه ي زندگي خويش را از نو باز سازي كنيم.

خشكی بدن :
نشانه ي خشكي ذهنه، ترس ما رو وا ميداره كه به راههاي كهنه بچسبيم و نرمش و انعطاف پذيري خودمون رو از دست بديم. اگه معتقد باشيم كه براي انجام هر كاري فقط يك راه هست ، اغلب پي مي بريم كه سفت و سخت شده ايم.

” ويرجينيا ساتير ” يكي از بهترين درمانگران مي گويد كه
در” پژوهشي احمقانه! ” پي برده است كه براي شستن ظرف_ بسته به اينكه چه كسي و با چه چيزي ظرف بشورد
بيش از 250 روش مختلف وجود دارد!
اگر گره ی كارِ ما در اين باشد كه تنها ” يك راه ” يا ” يك ديدگاه ” هست، بيشتر درهاي زندگي را به روي خود بسته ايم.
پس فراموش نكنيم انعطاف پذير باشيم چون همواره مي تونيم راههاي جديد بيابيم.
توجه كنيد عدم نرمش مربوط به كدام ناحيه ي تن شماست و اون رو طبق اين ليست الگوهاي ذهني ، بررسي كنيد تا بفهميد كه در كجاي ذهن خود سخت و خشك شده ايد.
تورم بدن :
نشانه ي مسدود بودن و ايستايي انديشه ي عاطفي است. ما اوضاعي را مي آفرينيم كه آزارمان مي دهد و آنگاه به اين خاطره ها مي چسبيم. تورم اغلب نمايانگر اشكهاي فرونريخته و احساس گير كردن و در تله افتادن، يا سرزنش ديگران براي محدوديتهاي خودمان است. گذشته را رها كنيد و بگذاريد ذهنتون پاك بشه. از انديشيدن به اونچه كه نمي خواهيد، باز بايستيد.
از ذهن خود براي آفرينش آنچه مي خواهيد استفاده كنيد آن وقت تورم هاي بدن از بين مي روند.

تومورها :
رشدهاي كاذب هستند. صدف براي حمايت از خود، يك دانه ي كوچك را بر مي دارد و پوسته اي ضخيم دورش مي كشد، كه ما آن را مرواريد مي ناميم. ما هم اين كار را _ اما در جهت منفي _ انجام مي دهيم. ما هم آزاري كهنه را بر مي داريم و مي پرورانيم و از اون محافظت مي كنيم تا از بين نره و تا ابد باقي بمونه و در نهايت يك تومور مي سازيم!

لوئيز هی می گوید:
تومورهايي را كه گاهي بانوان با اون روبرو مي شوند، عارضه ي ” او به من بد كرد ” مي نامد! او معتقد است زنهايي كه آزاري عاطفي مي بينند و احساس مي كنند به زنانگيشون لطمه وارد شده، دچار كيست مي شوند.
با محبت به پيامهاي تنت گوش كن!
هر به اصطلاح “بيماري” را خود ما در تنمون مي آفرينيم اونهم توسط يك سري انديشه ها که ناشي از همون صفاتي هست كه در نيمه ي تاريكمون پنهان كرديم.)
خوب! پس ما از روي بيماريهاي بدنمون ، مي تونيم به انديشه هاي پنهاني درونمون پي ببريم! ( و قاعدتا” از روي اين انديشه ها به صفات نيمه ي تاريكمون)
علم ” لگزيگرام ” ، به ما ياد مي ده كه حروف تشكيل دهنده ي يك كلمه، در ويژگيهاي اون كلمه تاثير داره! ( يعني حتي اينكه اسم ما چي باشه، در تعيين شرايط ما نقش مهمي داره و به همين دليله كه كلمات خلق مي كنند،كه بحث مفصليه…) حتي علم لگزيگرام هم اين رو تائيد مي كنه! كلمه ي بيماري از دو قسمت تشكيل شده : “بيم ” “آري “
كه طبق لگزيگرام به اين مفهومه كه هر بيمي در انسان توليد بيماري ميكنه! و هر بيم نتيجه ي وجود انديشه هايي در درون ماست! و ريشه اي ترين و بزرگترين بيم در انسان اينه : “ترس از اين كه آنقدر كه لازمه، خوب نباشم! ” به همين دليله كه بهترين راه درمان هر بيماري انجام تمرينات دوست داشتن خوده!

بدن ما با بيماري مي خواد به ما بگه :
به من توجه كن! انديشه اي در تو باعث ترس ( بيم ) من، شده!
“لوئيز هي ” در كتاب شفاي زندگي و در كتاب ديگه اي به نام شفاي تن بسيار جامع و كامل اين رو بررسي كرده.اون مي گه اگه به خودمون فرصت بديم، مي بينيم كه تن هميشه با ما صحبت مي كنه!شيوه هاي مدام تفكر و سخن گفتن، رفتارهاي تن و بيم آري ( بيماري ) رو توليد مي كنند. شخص اخمو اين چهره رو با انديشه هاي شاد نيافريده!چهره و بدن سالمندان ، تفكر سراسر عمر اونها رو نشون مي ده!

الگوهاي ذهني اي رو كه لوئيز هي با درمان هزاران بيمار سرطاني و ايدزي و بيمارهاي ديگه، به اون رسيده و امروزه هم در تمام موسسات هي در سراسر دنيا طبق اون افراد رو مداوا مي كنند براتون مختصر نوشته میشه”
نكات مهم :
1.شايد تمام اين الگوهاي ذهني، صد در صد براي همه واقعيت نداشته باشه اما درمانگران به اين نتيجه رسيدن كه نود و پنج درصد در مورد همه همين طوره!
در واقع مي خوام بهتون بگم كه به اين ليست به عنوان يه الگو نگاه كنين. اما هيچ كس بهتر از شخص شما نمي تونه تشخيص بده كه كدوم انديشه تون، در شما، توليد درد و بيماري كرده.
2.اگه فقط به درمان فيزيكي با دارو بپردازيم ، بعد از مدتي بيماري از جاي ديگه اي بروز مي كنه چون ما ريشه ها رو خشك نكرديم.
در عين حال اين دروس به معني استفاده نكردن از دارو و دكتر نرفتن نيست.
.3 اين الگوها راجع به بيماريهاي مادر زادي نيست.
و اما الگوها :
سر :
سر نمايانگر ماست. چيزي كه به جهان نشون مي ديم و معمولا” به وسيله ي اون شناخته مي شيم.
اگر در ناحيه ي ” سر ” اشكالي وجود داره، به اين معناست كه احساس مي كنيم در وجود ما نقصي بزرگ هست.

مو :
نمايانگر نيروست.هر وقت در فشار و ترس باشيم ، اغلب اون نوارهاي فولادي رو مي آفرينيم كه از عضلات شانه ها شروع ميشه و به فرق سر مي رسه و حتي به صورت حلقه هاي كبود دور چشم، خودش رو نشون مي ده.هر وقت در فرق سر، فشار جديد وجود داشته باشه، ممكنه اينقدر ريشه ي مو رو در تنگنا قرار بده، كه ديگه نتونه نفس بكشه و بميره و بريزه! ادامه ي اين قضيه به تاسي منجر ميشه.

گوشها :
نمايانگر گنجايش شنيدن هستند. اگه گوشهاتون درد مي گيره علامت اينه كه چيزي در جريانه كه نمي خواهيد بشنويد!
گوش درد نشونه ي خشم از شنيدن چيزي است.بچه ها معمولا” زياد گوش درد مي گيرند چون كودك نمي تونه خشمش رو از قوانين موجود در خونه نشون بده و ضعف كودك براي عوض كردن امور، در گوش او درد مي آفرينه. كري نشانه ي اينه كه براي مدتي دراز، گوش دادن به كسي رو نپذيرفتيم.
معمولا” كساني كه نقص شنوايي دارن، همسرشون بي نهايت پر حرفه يا حرفهاش آزاردهنده است!

چشم ها :
نمايانگر گنجايش ديدن هستند.درد و تاري در چشمها يعني نمي خواهيم چيزي را درباره ي خود يا زندگي يا گذشته و حال و آينده _ ببينيم.كودكان خردسالي كه بي دليل يكدفعه دچار ضعف چشم مي شوند، به اين دليله كه در خانه شان چيزهايي مي گذره كه نمي خواهند ببينند و چون نمي تونند اين وضع رو عوض كنند بينايي خودشون رو ضعيف مي كنند تا مجبور نباشنداون شرايط رو روشن ببينند!

“لوئيز هي ” به عينكي ها مي گه ”
آيا شما مي ترسيد گذشته يا آينده رو ببينيد؟
مردم زيادي كه مشتاق بودن گذشته شون رو پاك كنند ،
وقتي به اون چيزهايي كه يكي دو سال قبل از عينك زدن (كه مايل به ديدنش نبودند) نگاه كردند و با تمرينات اون رو از تجربه ي خودشون زدودند، شفايي حيرت انگيز پيدا كردند.
سردردها:
ناشي از اعتبار ندادن به خود است.وقتي سردرد شدين از خودتون بپرسين كه كجا و چگونه ، خودتون مسبب اشتباه شدين؟ خودتون رو ببخشيد و رها كنيد تا سردرد به نيستي ازلي ش برگرده!
ميگرن ناشي از خشم شديد سركوفت شده است
و معمولا” كساني كه مي خواهند كامل و بي نقص باشندو خود را در فشار شديدي قرار مي دهند دچار اون مي شوند.

مشكلات سينوس :
اگر در سمت راست صورت و نزديك بيني باشه،
نشانه ي اينه كه احساس ميكنين يكي از نزديكان داره شما رو از پا مي اندازه! يعني اقتدار خودتون رو فراموش كردين و ديگران رو مسئول ناكاميتون مي دونين!
گردن و گلو :
بسيار مهم هستند،
چون كار حائز اهميتي را اداره مي كنند. گردن انعطاف پذيري تفكر ما، قابليت ديدن روي ديگر مسئله ، و ديدن نقطه نظر اشخاص ديگر را نشان مي دهد. هر گونه مشكل در ناحيه ي گردن، معمولا” نشانه ي اينه كه درباره ي نقطه نظرهاي خود درباره ي وضعيتي، سرسختي و يكدندگي به خرج مي ديم.

گلو :
نمايانگر قابليت ما براي اين است كه بتوانيم ” حرف خود را بزنيم ” يا ” آنچه مي خواهيم، بخواهيم. ” يا بگوييم ” من اين هستم.”و از اين قبيل.
هر گاه در ناحيه ي گلو ناراحتي داشته باشيم يعني احساس مي كنيم توان آن را نداريم كه حق خودمون رو بگيريم.
گلودرد نشانه ي خشم است.اگر با سرماخوردگي همراه باشه، آنگاه آشفتگي ذهني هم وجود داشته.

لارنژيت:
يعني آنقدر خشمگين هستيم كه نمي توانيم حرف بزنيم.
گلو نشانه ي جريان خلاقيت در بدن است.وقتي خلاقيت ما سركوب بشود يا ناكام بماند، اغلب ناراحتي گلو پيدا مي كنيم.
اشخاصي كه سراسر عمر براي ديگران زندگي مي كنند،و همواره به جلب رضايت همسر، خانواده، رئيس و …مشغولند، خلاقيت ناكام مونده ي اونها و اين حس كه هرگز نمي تونن به كاري كه مي خواهند بپردازند، باعث ناراحتيهاي ورم لوزتين و تيروئيد در اونها مي شه.
” چاكراي پنجم ” كه در گلوگاه است، جايگاهيست كه دگرگونيها در اون صورت مي گيره.
هر گاه در برابر دگرگوني مقاومت مي كنيم، يا هر وقت مي كوشيم كه عوض بشيم، اغلب در گلوگاه خود فعاليت زيادي داريم. ( در مورد چاكراها بعدا” مي خونيم. )

هر وقت سرفه مي كنين فكر كنيد در برابر چه چيزي دارين واكنش نشون مي دين؟
آيا مقاومت و سرسختي در برابر چه چيزي است يا شايد هم فرايند دگرگونيست كه به پيش مي رود؟
دقت كنيد در اون لحظه به چي فكر مي كرديد؟!
هر وقت يكدفعه سرفه مي كنيد، گلوتون رو لمس كنيد و بگيد ”
من مشتاقم كه عوض بشم.من مشتاقم كه عوض بشم. “
دستها:
نمايانگر توانايي و گنجايش در آغوش كشيدن تجربه ي زندگي است.
بازوان با گنجايش و ساعدها با توانايي ما ارتباط مي يابند.
هيجانها و عواطف كهنه را در مفاصل خود جمع مي كنيم.
آرنج ها نشانه ي انعطاف پذيري ما در تغيير جهت هستند.
آيا شما در عوض كردن مسيرهاي زندگي خود انعطاف پذير هستيد يا اينكه هيجانات كهنه شما رو در نقطه اي معين ثابت نگه داشته؟
برآمدگيهاي گره مانند در دستها ناشي از تفكر مفرط است.
آرتروز در دستها از انتقاد به وجود مي آيد.
دستهاي مشت كرده نشانه ي ترس است، ترس از دست دادن، ترس از كمبود،
ترس از اينكه اگر دستها باز باشند، داروندار از دست برود!

انگشتان دست :
هريك از انگشتان معنايي دارند.
ناراحتي هر انگشت نشان مي دهد كه در كدام زمينه بايد بياساييد يا رها كنيد.
ناراحتي انگشت اشاره نشانه ي خشم و ترس است و ” من ” شما اخيرا” از وضعيتي آزار ديده است.
انگشت شصت نشانه ي مسائل ذهني و نگرانيست. انگشت اشاره نمايانگر ” من ” و ترس است.
انگشت وسط نشانه ي جنسيت و خشم است. ( هر گاه خشمگين هستيد انگشت وسط خودتون رو بفشاريد خشمتون رو كم مي كنه! اگر از دست يك مرد خشمگينيد انگشت وسط دست راست و اگر از دست يه زن خشمگين هستيد،
انگشت وسط دست چپتون رو در دست نگه داري و كمي بفشاريد! )
انگشت انگشتر نمايانگر اتحاد و همچنين نمايانگر اندوه است.
انگشت كوچك با خانواده و همين طور تظاهر ارتباط پيدا مي كنه.

پشت :
نظام پشتيباني ما را نشان مي دهد.
ناراحتيهاي مربوط به پشت معمولا” نمايانگر آن است كه احساس مي كنيم مورد پشتيباني نيستيم. اغلب مي انديشيم تنها پشتيبان ما، شغل يا خانواده يا همسر ماست. در حالي كه فراموش كرده ايم خدا، كائنات و خود زندگي ، ما را كاملا” پشتيباني مي كنند.ناراحتي در بخش فوقاني پشت، نمايانگر احساس عدم پشتيباني عاطفي است، ناشي از اعتقاداتي از اين دست كه همسر يا دوست يا رئيس دوستم نداره و از من پشتيباني نمي كنه!
ناراحتي در وسط پشت مربوط به احساس گناه و همه ي چيزهايي است كه پشت سر است.
آيا از ديدن آنچه كه پشت سر است، مي ترسيد؟ آيا چيزي را در گذشته پنهان كرده ايد؟
آيا فكر مي كنيد از پشت چاقو خورده ايد؟كساني كه نگراني مالي دارند ( چه بي پول باشند چه پولدار اما همراه با نگراني مالي) معمولا” در ناحيه ي تحتاني پشت احساس درد دارند.

ريه ها :
نمايانگر گنجايش ما براي گرفتن و بيرون دادن زندگي است.
ناراحتي ريه ها معمولا” به اين معناست كه مي ترسيم زندگي را فرو بدهيم، يا شايد احساس مي كنيم كه حق كامل زيستن را نداريم. بيماري بزرگ شدن ريه ها و همين طور سيگار كشيدن، راههايي براي نفي زندگي است.
آنها در اعماق وجود، خود را مستحق زيستن نمي دانند! سرزنش خود، علت اصلي سيگار كشيدن است.

سينه ها :
نمايانگر اصل مادر شدن است.
ناراحتي در سينه يعني براي شخصي يا جايي يا چيزي يا تجربه اي ” زيادي مادري ” مي كنيم.
اگر ناراحتي سينه سرطان باشد، علامت نفرت و انزجاري ژرف است از خود ، يا ديگري يا خصوصا” شرايط موجود.

قلب :
نمايانگر مح
بت است و خون نمايانگر شادي. قلب ما با محبت، شادي را به سراسر تن ما تلمبه مي زند. هر گاه خود را از شادي و محبت محروم كنيم، قلب ما چروك و سرد مي شود. در نتيجه جريان خون كند و آهسته مي شود و ما را به سوي كم خوني و آنژين و حمله ي قلبي مي كشاند. ما كلمه ي حمله ي قلبي را به كار مي بريم در حالي كه قلب به ما حمله نمي كند!
ما در مصيبت و فاجعه اي كه خود مي آفرينيم، فرو مي رويم و فراموش مي كنيم شاديهاي كوچك پيرامون خود را دريابيم.
ساليان سال چنان قلب خود را مي فشاريم و شادي آن را خالي مي كنيم كه سرانجام از كار مي ايستد!
آنهايي كه حمله ي قلبي دارند هرگز آدمهاي شادي نيستند و اگر فرصت شاد بودن را به خودشان ندهند دوباره دچار حمله ي قلبي مي شوند.
خوش قلب، خوشدل، دلسرد، سياهدل، دلگرم، دلباز، و…. قلب شما چه طور قلبي است؟!

تصادفات :
فقط تصادف نيستند! مانند هر چيز ديگر زندگي ، ما آنها را مي آفرينيم! لزوما” نمي گوئيم : ” من مي خواهم تصادف كنم! ” نه! اما صاحب آن الگوهاي ذهني هستيم كه مي تواند تصادف را به سوي خود فرا بخواند.
بعضي از مردم هميشه در معرض تصادف هستند
و بعضي ها در هيچ حادثه اي يك خراش هم بر نمي دارند!

به هر حال، هر گونه تصادف نمايانگر خشم است.نشانه ي انبوهي از ناكاميها به علت اين كه فكر مي كنيد اين آزادي را نداريد كه حرفتان را بزنيد.
ضمنا” نمايانگر عصيان بر ضد قدرت است. آنقدر خشمگين مي شويم كه دلمان مي خواهد مردم را بزنيم! اما در عوض، خودمان ضربه مي خوريم.
به هنگام خشم از خود ، احساس گناه مي كنيم و چون نياز به مجازات پيش مي آيد،
تصادف بهترين راه براي ارضاي اين نياز است. گاهي احساس كنيم كه تصادف تقصير ما نيست و ما قرباني درمانده ي بازي سرنوشت هستيم. تصادف اين امكان رو به ما ميده كه براي جلب همدردي و توجه، به ديگران رو كنيم.بعد آن هم ، مدتي حسابي در بستر مي آسائيم و درد مي كشيم! بسته به اين كه درد در كدام ناحيه از بدن ما باشد، مي توانيم دريابيم كه در كدام زمينه از زندگي احساس گناه مي كنيم.
ميزان صدمه ي جسم، نمايانگر شدت نياز به مجازات و محكوميت است.
نتيجه گيري ( شفاي تن ) :
طبق شيوه ي شفاي تن ” لوئيز هي ” معتقد است كه:
هر گونه درد، نشانه ي احساس گناه است. گناه هميشه جوياي مجازات است و مجازات درد مي آفريند. درد مزمن، ناشي از احساس گناه مزمن است كه اغلب چنان عميق مدفون شده كه ديگر حتي از وجودش خبر نداريم.
” بيم ” ” آري ” ( بيماري ) در قريب به اتفاق موارد، ريشه در همان حسي دارد كه تصور مي كنيم بي ارزشيم و آنقدر كه بايد خوب نيستيم و …بنابراين با بيماري خودمون رو مجازات مي كنيم.
بنابراين در روبرويي با هر بيماري، اين كارها را انجام بدهيد :
1 _ به ليست بالا مراجعه كنيد
( در كتاب شفاي تن از لوئيز هي اين ليست با جزئيات بيشتري ذكر شده است)
و ببينيد كه در مورد شما هم صدق مي كند يا نه. اگر صدق نمي كند،
آرام بنشينيد و از خود بپرسيد : كدام انديشه هايم ، مي تواند اين وضع را آفريده باشد؟
2 _ با خو د تكرار كنيد : مشتاقم آن الگوي هشياريم را كه اين وضع را آفريده، رها كنم.
الگوي ذهني اي را كه بايد داشته باشيد، به عنوان جمله ي تاكيدي تكرار كنيد مثلا” بگوئيد : ” من به سرعت و آسان و راحت و عالي شفا مي يابم و لحظه به لحظه حالم بهتر مي شود.
” اگر براي مشكلي در بيمارستان ، نياز به جراحي داشتيد، تكرار كنيد :
” هر دستي كه در بيمارستان من را لمس مي كند ،
دستي شفادهنده است و نشانگر محبت. جراحي به سرعت و عالي و آسان انجام مي شود و من همواره كاملا” راحت و آسوده ام. “
3 _ دست خود را بر قسمتي كه درد دارد بگذاريد و به آن بگوئيد :
” من دوستت دارم و به تو كمك مي كنم تا خوب شوي. ” به حسهاي خود توجه كنيد نه به دردهايتان!
4 _ در آرامش بنشينيد يا دراز بكشيد و مجسم كنيدكه
عشق از قلب شما به سوي بازوان و پاها و تك تك اعضايتان جريان مي يابد.
5 _ پيشاپيش خود را در فرايند شفا ببينيد
از اینکه مطالب رو دسته بندی کردید، بسیار عالی و کاربردی ست. متشکرم.
ممنون از نگاه شما مهری جان
واقعا ممنون از مطالب ارزشمند شما خیلی بهره بردم و آگاه شدم
درود ممنون از شما نفیسه جان،سپاس از نگاه تون.
سلام،برای نجات دیسک کمر باید چیکار کنم وچه کتابی را پیشنهاد میدید بخونم خوب شم،دیسک کمر زندگیم رو مختل فلج کرده کمکم کنید
سلام،توصیه ما این هست که سعی کنید ذهن و وجودتون رو ابتدا آرام کنید چون ریشه بسیاری از مشکلات ذهن و درون ناآرام هست و در صورتی که این کار رو انجام بدین با تمریناتی مثل مراقبه،ذهن آگاهی و حضور بین بدن،ذهن و روح تون هماهنگی ایجاد میشه و کم کم رنج،درد و بیماری هاتون بهبود پیدا می کنه.
بسیار خوب بود، سپاس.
در کتاب شفای زندگی لوییز هی ترجمه خوشدل ضمیمه ای هم وجود دارد که ارتباط بیماری ها را با مهره های ستون فقرات بیان می کند که با حرکت های اصلاحی یوگا می توان آنها را درمان کرد. این بخش را هم اگر اضافه کنید به نظرم کامل تر میشد.
سپاس که مطالب رو خلاصه شده و کامل در اختیار ما گذاشتید.دقیقا همون چیزی بود که دنبالش بودم.اکه ممکنه از دیگر نویسندگان در زمینه روانشناسی معنوی خلاصه هایی بذارین.مثل خانم برن.خانم هیکس و خانم دبی فورد
درود ممنون از شما.
مطالب رو از صمیم قلبم قبول دارم
ولی ویروس و باکتری این وسط چی میگه
اینا چطوری باعث مریضی میشن؟ در حالیکه منشا بیماریها ذهن ما هست
این مطلب از نظر ذهنی و درونی به موضوع پرداخته و ازنظر پزشکی و آناتومی بدن هم مواردی که اشاره کردین از نظر علمی ثابت شده هست. به طور کلی یک ذهن آرام و هماهنگ با کُل از سلامتی بدنی و روحی بهتری برخوردار هست تا یک ذهن ناآرام، به همین دلیل بودن و حضور در لحظه حال همیشه تاکید میشه.
چه عالی بود کاش نسخه چاپی داشت مرتب مرور می کردم
کپی کن، پرینت بگیر.
خیلی جالب وبدردخور بود واقعا شگفت انگیزه که بد ن انسان این قدر دقیق است خدایا شکرت که این قد بدن مارو دقیق آفریده ای