حکایت معنوی عشق و رسیدن به خدا
- 28 مرداد 1399
- admin98
- یک نظر
عشق لازمه ی رسیدن به خداست و بدون عشق نمی توانی خدا را بیابی
راماجونا در روستايي اقامتي كوتاه داشت.
مردي نزد او آمد و به او گفت كه مي خواهد خداوند را تجربه كند.
راماجون از او پرسيد،
“آيا تاكنون عاشق كسی بوده ای؟”
مرد پاسخ داد: “نه من هرگز به اين چيزهاي پيش پاافتاده فكر نمي كنم. من هرگز اين چيزهاي پست را طالب نيستم، من مي خواهم خدا را تجربه كنم.”
راماجونا دوباره پرسيد،:
“آيا هيچگاه به عشق فكر نكرده اي؟”
مرد با تاكيد تمام پاسخ داد: “من حقيقت را مي گويم.”
مرد بيچاره درست مي گفت. در جایی که او بزرگ شده بود به او آموخته بودند، عاشق بودن يك عدم صلاحيت است بنابراین او هم آن را پذیرفته بود.
او يقين داشت كه اگر مي گفت عاشق كسي بوده، آن پير از او خواهد خواست تا خودش را در همانجا و هم اكنون از آن خلاص كند كه وابستگي ها را رها سازد و عواطف دنيايي را ترك گويد تا بتواند از او درخواست ارشاد كند. بنابراين حتي اگر هم كسي را دوست مي داشته، پاسخ منفي داد. زيرا كجا مي توانيد شخصي را پيدا كنيد كه هرگز،كمي هم عاشق نبوده باشد؟
راماجونا براي سومين بار پرسيد،
“چيزی بگو، خوب فكر كن. نه حتی كمی عشق؟
برای يك نفر،برای هيچكس؟
آيا هيچكس را حتی كمی هم دوست نداشته ای؟”
سالك گفت، “مرا ببخش، ولي چرا يك سوال را بارها و بارها تكرار مي كني؟
من حتي از فاصله اي دور هم عشق را لمس نكرده ام. من مي خواهم خدا را تجربه كنم.”
آن وقت در اينجا راماجونا گفت:
“پس تو بايد مرا معذور بداري. لطفاً نزد ديگري برو. تجربه ي من نشان مي دهد كه اگر كسي را دوست داشته باشي، هر كسي را، كه اگر مزه اي از عشق را چشيده باشي، آن عشق مي تواند به چنان نقطه اي گسترش يابد كه به خداوند برسد.
ولي اگر تو هرگز عاشق نبوده اي، آنوقت چيزي در درون نداري كه رشد بدهي. تو آن بذر را نداري كه بتواند به يك درخت رشد يابد. برو و از ديگري بپرس.”