هوشیاری یا خودآگاهی چیست؟ و چگونه سطح هوشیاری مان را افزایش دهیم؟

هوشیاری،نیروی پنهان شده در لحظه ی حال است که آن را حضور می نامیم.تنها حضور می تواند شما را از من ذهنی رها کند .تنها حضور در لحظه حال می تواند گذشته را در شما بی اثر کند و حالت آگاهی تان را دگرگون سازد. حضور و هوشیاری است که کیفیت کار تو را تعیین می کند.هوشیاری،پیوندی آگاهانه با شعور عالم است.هیچ واژه یا توضیحی قادر نیست درِ بصیرت را باز کند،آنچه که درِ بصیرت و روشنبینی را میگشاید هوشیاری و توجه هر روزه و دائمی است و گوش فرا دادن اساس زندگی هوشمندانه است.
به شکاف میان دو فکر، میان فضای کوتاه ساکت کلمات در یک مکالمه، میان نتهای یک پیانو یا فلوت،یا شکاف میان دم و بازدم، توجه کن…
وقتی که به آن شکافها توجه کنی، هوشیاری هر چیزی فقط به هوشیاری تبدیل میشود! آن افق بیشکل آگاهی محض از درون تو برخاسته و جایگزین هویت با شکل میشود.
تبدیل رنج به هوشیاری
رنج را تحمل نکنید،بلکه آن را دریابید چون رنج کشیدن فرصتی است برای هوشیارتر شدن و زمانی که رنج به هوشیاری بدل گردد در پی آن آرامش فرا می رسد و این شروع و تولد جدید توست.و ناگهان از میان تاریکی نور می آید و تمام فضا را عشق فرا می گیرد.
تو به طور عمیق اسیر چیزی خواهی شد که اشتیاق رهایی از آن را داری.زیرا آزادی نفی نیست.آزادی از چیزی نیست یا برای چیزی نیست.از همین رو،هوشیار باش، نجنگ.آگاهی آزادی است .پس به جای اینکه فکر و احساس خود باشید هوشیاری پس زمینه آن افکار و احساسات شوید و در این هوشیاری آزادی و رهایی را تجربه می کنید و از آن لذت خواهید برد.
بازسازی کل
اگر انسان ها را نورون ها (یاخته های عصبی) در نظر بگیریم، آنگاه هر نفر یک نورون منحصر به فرد است که با کل (مغز – ذهن جمعی) در ارتباط و پیوستگی است.
هر بار که یک نفر به درون خود می نگرد و با عمیق ترین ایگوها و ترس هایش رو به رو شده و بیداری و روشنشدگی در او رخ دهد، مانند این است که این اتصال عصبی ترمیم شده تا کل، بازسازی شود.
پس هر یک نفری که (از نظر معنوی) بیدار میشود، به کل (آگاهی) برای دستیابی به حداکثر پتانسیلش کمک میکند،
بدون انجام دادن هیچ چیزی جز «ترمیم و بازگشت» به خویشتن خود (سکون و هوشیاریِ محض بودن) .
وصل
آنچه را سنگ ها، گیاهان و حیوانات هنوز می دانند، فراموش کرده ایم. فراموش کرده ایم که چگونه باشیم، آرام باشیم. خودمان باشیم، آنجا که زندگی هست باشیم: اینجا و اکنون! هرگاه توجهت را به هر چیز طبیعی، هر چیزی که بدون دخالت بشر به وجود آمده است معطوف کنی، از زندان تفکر ذهنی خارج می شوی و تا حدودی در حالتی از وصل با وجود، که هنوز همه چیز به صورت طبیعی در آن زندگی می کند ، شرکت می جویی. معطوف کردن توجه به سنگ، درخت یا حیوان به این مفهوم نیست که به آن فکر کنی، بلکه فقط آن را مشاهده کن و در هوشیاری ات نگه دار.
سکوت ذهن
فقط زمانی که از درون ساکت هستید میتوانید به سکون صخره ها، گیاهان و حیوانات دسترسی پیدا کنید. فقط زمانی میتوان با طبیعت در عمیق ترین سطح و ورای احساس جدایی رابطه برقرار کرد که ذهن پر سروصدا فرونشیند. فکر کردن مرحله ای است در تکامل زندگی. وجود طبیعت سکوت مقدسی است که مقدم بر بوجود آمدن افکار است. طبیعت می تواند شما را به سكوت وادارد. این هدیه ای است برای شما و هنگامی که طبیعت را مشاهده میکنید و در فضای سکون به آن ملحق میشوید؛ این فضا به هوشیاری شما نفوذ میکند. این هدیه شماست به طبیعت از طریق شما طبیعت از خود هوشیار میشود. طبیعت منتظر شماست، هم چنان که برای میلیون ها سال منتظر بود.
موسیقی
جهان ، موسیقی حیرت انگیزیست و آنچه به گوش من و تو می رسد،آهنگ وجود خودمان است نه بیشتر و نه کمتر.نوازنده و شنونده یکیست در حقیقت نوازنده ،سطح هوشیاری شنونده است.
آیا میدانی؟
رسالت بعضیها پخشِ ناشادی و ناخرسندی،و بدبخت کردن خود و دیگران است.آنها را ببخش؛زیرا آنها به نوعی وظیفه ی بیدار کردن تو را به عهده گرفتهاند.نقشی که آنها بازی میکنند،شخصیتِ بیچاره و تسلیم ناپذیرِهوشیاریِ مندار است.
هیچ آگاه شدنی بدون رنج نیست
رنج ها گنج هایی در دل خود دارند و دردها آسودگی هایی به همراه؛برای دیدن باید دیده گشود،برای گشودن باید پرده ها را زدود،زخمها چشم میشوند و شکست ها درس،اگر هوشیاری باشد و شکیبایی یارش،عزیزترین یارانمان در حقیقت،چالش برانگیزترین لحظاتِ زندگی مان می شوند،و عدو سبب خیر می شود.
بیداری
بیداری حرکتی است که درون آگاهی رخ میدهد که در آن فکر کردن و هوشیاری از یکدیگر جدا میشوند.هنگامی که بیدار هستید به جای آنکه در افکار تان گم شوید خود را به صورت آگاهی در ورای این افکار تشخیص میدهید.سپس فکر کردن یعنی فعالیتی مستقل و خودخواهانه که شما را در اختیار میگیرد و زندگی تان را اداره میکند پایان مییابد.آنگاه هوشیاری جای فکر کردن را میگیرد و به جای آنکه فکر کردن مسئول زندگی شما شود در خدمت هوشیاری در میآید.هوشیاری،پیوندی آگاهانه با شعور عالم است.واژه دیگر برای آن، حضور میباشد، آگاهیِ بدون فکر کردن.
اگر هر عملی را با هوشياری کامل انجام دهی:
حتی غذا خوردن،راه رفتن،حرف زدن…
آنگاه ديگر ذهني نداری،زیرا تمام هوشیاری تو متوجه عمل هوشيارانه توست.
نمیتوانی هشیاری را تجسم کنی،دست یابی یا نائل شوی فقط میتوانی به رسمیت بشناسی و خود آن هوشیاری باشی و نمیتوانی با اجرای هر عملی هوشیار شوی.فقط میتوانی در قلب به رسمیت بشناسی و دریابی که آن هوشیاری همیشه حاضر است.
او فراتر از همه کیفیتها است،او تغییرناپذیر و ثابت است
او براستی که بهتنهایی وجود دارد
او سرچشمه و خویش ما است.
اشراق
اشراق یعنی بتوانی بدون اینکه به خواب بروی، تفکراتت را متوقف کنی. اشراق، هوشیاری بدون تفکر است.
تجربه لحظات هوشیاری
آیا با «تمام وجود» به صدای جویباری که از کوهستان در دل جنگل جاریست، یا به صدای آواز پرندهای که آواز میخواند، گوش دادهاید؟ وقتی لحظاتِ هشیاری را تجربه میکنید، به احتمال قوی متوجه نمیشوید، زیرا تا حدودی در حالتی هستید که ذهنتان تعطیل است.
استادان «ذِن zen» از عبارت «ساتوری» برای این حالت استفاده میکنند که به معنــای جرقهای است که در درون زده میشود و لحظهای است که ذهن، آرام و در هشیاریِ کامل است. اگر چه «ساتوری» تحولی ماندگار نیست، اگر برای شما رخ داد، خدا را شکر کنید زیرا طعم خودآگاهی را احساس میکنید. ممکن است بدون اینکه آن را بشناسید و اهمیتش را بدانید، آن را احساس کرده باشید.
بالا بردن هوشیاری بدن
درد، بی دلیل در زندگی ما نمایان نمی شود،بلکه نشانگر این است که چیزی در زندگی ما نیاز به تغییر دارد.برای شفای تن باید روح را شفا داد!
عشق مردم را شفا می بخشد:
هم کسی که عشق را ابراز میکند.
هم کسی که عشق را دریافت میکند.
اگر هوشیاری بدن بالا باشد،خود کارش را بدرستی انجام میدهد و اگر نیازی داشته باشد بواسطه همان هوشیاری که هوشیاری خود ماست راحت تر متوجه نیازش می شویم.توجه به بدن و حس کردن انرژی حیات درون جسم روش ساده ای برا بالا بردن هوشیاری و همینطور بالا بردن فرکانس انرژی بدن است، در این حالت بیماری ها نمیتوانند دوام بیارند علاوه بر این انرژی حیات بخش جسم نیز بواسطه افکار بیهوده هدر نمیرود و خود این انرژی کاری را که لازم است به بهترین نحو انجام میدهد.زیرا بدن هوشمند وارد عمل می شود.
هنگامیکه خود را به صورت آن هوشیاری که جهان نمود در آن شکل می گیرد بشناسید،از وابستگی به شکل ها آزاد می شوید و از جستجو در پی وضعیت ها، مکان ها و شرایط رها می شوید.به بیان دیگر، آنچه رخ می دهد یا نمی دهد دیگر آن همه برایتان مهم نیست. در این حالت از سنگینی و جدیت امور کاسته می شود،نوعی بازیگوشی به زندگی تان وارد می گردد و درک می کنید که این جهان یک رقص کیهانی ست، رقص اشکال…
هوشیاریِ بدون فکر
خویش را باور کن.تو آنچنان قدرت و شجاعتی داری که می توانی خود را تغییر دهی.این راه نه از طریق دانش و بحث و مجادله، بلکه از طریق سکون،میگذرد.چشمانت را ببند و فقط باش، بدون آنکه به چیزی بچسبی. شاهد افکار خود باش که بی اختیار و بدون دخالت تو از ذهنت می گذرند.یک ناظرِ خنثی باش. آنگاه به تدریج به حالت «هوشیاریِ بدون فکر» میرسی.
نقش ها
تمام نقشهای تو در زندگی برای تو یک چهره میسازد اما تو هیچکدام از چهره ها و نقش هایت نیستی.از چسبیدن به چهره های کاذب دست بردار،آنگاه آنچه که واقعی است باقی می ماند.تو افکارت و ذهنت نیستی، با افکارت نجنگ و موافق هم نباش.هوشیار باش با چشمانی بی تعصب نگاه کن.به افکارت خوب و بد اطلاق نکن.تو ناظری نه قضاوت کننده…
عادت نداشته باش، هرگاه به کاری یا عملی عادت کنی،دیگر نسبت به انجام عمل هوشیار نیستی.آن عمل یک عمل مکانیکی میشود.مانند یه آدم اهنی که عملی را تکرار میکند…
سعی کن در زمان حال زندگی کنی.همه ما در طول روز در افکارمان غرقیم.وقتی برای خرید مسیری را طی میکنیم در طول مسیر در افکارمان غرقیم..میتوان گفت که در دنیا نیستیم..باید در زمان حال بود و دنیا را در زمان حال دید و لمس کرد..این یعنی هوشیاری.
نفْس و تاریکی
نَفْس عدم است،غیبت هوشیاری
و نبود آگاهیست، تو آگاه نیستی،
پس نَفْس حاکم است برای همین تاریکی باقی است.
نَفْس را دور بینداز و زیبایی بی نفْسی را ببین،
نَفْس درست مانند تاریکی است،
تاریکی از خودی خود وجود ندارد،
تنها غیبت نور است.
فقط یک کار کن
فقط یک کار کن ! نگاه کن (بدونی هیچ نوع فکری)
فقط یک کار کن ! عمل کن (بدونی هیچ نوع مفاد شخصی)
فقط یک کار کن ! با وجود خودت رو راست باش
با صدای دلت با صدای بدنت یکنواخت باش .
اگر غمگینی غمت را زندگی کن
اگر شادی شادی ات را زندگی کن
اگر حالتی سکونت ایجاد شد سکونت کن..
لحظه حال هرچه ایجاب میکند پاسخی است برای تو
و بگذار این پاسخ از هوشیاری تو باشد نه از گذشته پلان شده
و یا تصمیم از پیش گرفته ی تو . حال پاسخ خودش را دارد
و فقط آن پاسخ است که درست است …
بازتاب درون
آگاه باش و هشیار!آنچه هر لحظه مشاهده می کنی ،با تمام جزئیاتش ،انتخاب خود توست ! آنها در بیرون ،بازتاب درونی تو هستند !آگاه بمان؛ جنس تو از آگاهی و هوشیاری است !اگر در چالشی با آن ، حاصل انکار و مقاومت ،در برابر ناآگاه شدن و غفلت توست ،ناخودآگاه آنها را جذب و انتخاب کرده ای ؛ تا به واسطه به چالش افتادن در ارتباط با آنها ، از بودن خودت ، هشیار گردی !
تو تا زمانی که گل ندهي، ناخشنود می مانی یک درخت زمانی کامروا می شود که: گل بدهد، انسان نیز اینگونه به کامروایی میرسد،
شکوفه های گل های عشق،
گل های شادی،
گل های رهایی،
گل های خرد.
و هوشیاری
و گل های وجودت زمانی اتفاق می افتد که تو از ذهن به قلب بروی و بتوانی بجای نگاه از دریچه ذهن از چراغ دل بنگری.
مراقبه
نقطه شروع برای بیداری معنوی مراقبهی ذهنی است، مراقبه همانا خروج از ذهن و فضای فکرها و مستقر شدن در لحظه حال و پرهیز از سفر ذهنی به گذشته و آینده و متعادل سازی درون است،در وضعیت مراقبه باید به جای جذب شدن و غرق شدن در فضای فکرها، بیرون از ذهن ناظر دائمی و بی طرف فکرها باشیم، با تقویت روند مراقبه ذهن ساکت شده و رو به خاموشی می گذارد، با خاموش شدن ذهن منِ ذهنی یا ایگو روند نزولی و زوال را پیش گرفته و منِ حقیقی انسان که در فضای زیر فکرها مدفون شده به سطح میآید و هوشیاری حضور ما افزایش مییابد.
منِ حقیقی ما از مقایسه، واکنش، توقع،رنجش، نیاز به تایید شدن از سوی دیگران، استرس، اضطراب، نقص، خشم، قضاوت و… به دور است،چون منِ حقیقی از جنس نور خداوند (هستی) بوده و همانطور که هستی از نقص بدور است، منِ حقیقی انسان هم اینچنین است و همواره از انرژی ناب و خالص حیات که هر لحظه از سر منشاء هستی (خداوند) به سویمان می آید، برخوردار است.
دگرگونی
افکار مال تو نیستند.هوشیاری مال توست.هدف بوداها مطلع ساختن شما نیست،بلکه دگرگونی شماست.آنها می خواهند تغییر،در هوشیاری شما پدید آورند.چشمان جدیدی به شما بدهند،نه اخباری جدید.زیرا شما با شنیدن خبرهای جدید هوشیار نخواهید شد.بلکه نهایتا غرق افکار و اطلاعات جدید می شوید.اما زمانی که به هوشیاری و آگاهی می رسید به سکوت و آرامشی درونی می رسید و در راه اشراق گام می گذارید.
هوشیاری شما باید در بُعدی قرار داشته باشد که نه جسم مادی خود باشد و نه فکر و احساس تان،درحالی که آنها هنوز هستند.از موقعیتی بالاتر و بُعدی برتر بدون همراهی با افکار به آنها نگاه کنید
اگر انرژی های تو در جنگ ها و تضادهای درونی تلف نشود، انرژیت به نقطه ای خواهد رسید که بصورت خودکار تبدیل به هوشیاری می شود،آنگاه به ابعاد والاتری خواهی رسید.
با تشکر از شما
سپاس