روبرو شدن با خود و دردهای عاطفی به چه صورتی انجام می شود؟
- 28 اردیبهشت 1401
- admin98
- یک نظر

هر اعتیادی ناشی از این است که فرد از روبرو شدن و رویارویی با درد و گذر از آن امتناع میکند.هر اعتیادی با درد آغاز میشود و با درد پایان میگیرد.به هر مادهای که معتاد باشیدخواه الکل، غذا، مواد مخدر، یا یک فرد، شما در عمل از چیزی یا شخصی استفاده میکنید؛تا درد خود را بپوشانید.اما تنها راه درمان درد روبرو شدن با خود درد است.در این صورت از درد و رنج گذر می کنید و به ورای درد میروید و سرانجام به رهایی و آزادی می رسید.
وقتی از چیزی به آسانی عبور می کنید (از بیراهه میروید)به جایی نمی رسید .بنابراین اگر تلاش می کنید که درد عاطفی را نادیده انگارید ،در واقع خود را در یک موقعیت فیزیولوژیکی غیر سالم قرار داده اید ،درنهایت،این درد مسیری برای آشکار شدن پیداخواهد کرد ،چرا که روح شما می داند که:
تنها راه شفای درد:
“روبرو شدن با آن و رها کردن آن است.”
به این دلیل است که دردهای عاطفی بروز داده نشده ،به مرور زمان پرورش یافته و بدتر می شوند و اغلب در بیماری های جسمی سهیم اند.برای رهایی از درد و رنج هایتان با آنها روبرو شوید.
نقاب ها
نقاب ها ،زخم ها را شفا نمیدهند،فقط مخفی شان می کنند،ممکن است رویارویی با آن رنج ها بینهایت ترسناک باشد ولی تنها راه شفا همین است.اگر با رنج هایت روبرو شوی و با دردهایشان مواجه شوی،میتوانی شفا پیدا کنی و به روحت اجازه روشن شدن بدهی و به خانه بازگردی.
رنج و التیام
هيچكس نمي خواهد رنج ببرد، اما ما بذرهاي رنج را در درون خود حمل مي كنيم. نكته اصلي و جان مطلب اين است كه آن بذرها را در وجود خود بسوزانيم. خود سوزاندن، رنج اندكي ايجاد مي كند، اما در مقايسه با يك عمر فلاكت، ناچيز است. وقتي بذرهاي رنج نابود شود شادي، زندگي تان را در بر خواهد گرفت. بنابراين اگر از رنج اجتناب مي كنيد، اگر از روبرو شدن با رنج درونتان واهمه داريد، موقعيتي به وجود مي آوريد كه باعث مي شود تمام عمر رنج ببريد. جراحتهايي كه در درون خود حمل مي كنيد، همين كه به سطح مي آيند، شفا مي يابند. اين فرآيند شفاست.
اما هركس زخمي دارد كه نمي خواهد هيچكس آنرا لمس كند شما واقعا نمي خواهيد آنرا نگه داريد. مي خواهيد آنرا پنهان كنيد، اما با پنهان كردن، زخم شفا نمي يابد. بايد زخم را باز كرد و در معرض آفتاب و هوا قرار داد. در آغاز ممكن است دردناك باشد، اما عاقبت التيام مي يابد. شما درك خواهيد كرد كه راه ديگري براي التيام اين زخم نيست. بايد آنرا به قسمت خودآگاه ذهن آورد و به اين ترتيب، فرآيند شفا آغاز مي شود.
لایه ها
برای تغییر جهت به سمت همسویی پُرانرژی با ارتعاش بالا،باید کارهای درونی به ظاهر ترسناکی را انجام دهیم که بیشتر مردم از تمام زندگی خود پنهان می کنند. ما باید لایه ها را به عقب برگردانیم، تاریکی را “ببینیم”، با سایه های خود روبرو شویم و شروع به بهبودی کنیم.
نحوه،روبرو شدن با تاریکی ها و سایه های خود چگونه است؟
ابتدا باید شهامت داشته باشیم و بتوانیم با خود و سایه هایمان روبرو شویم و به آنها در خلوت و سکوت ذهن نگاه کنیم و چشم در چشم و رخ به رخ ببینیم چرا وجود دارند و دلیل بودن شان چیست؟ در این حالت و بودن ،فضایی به خود و وجودمان میدهیم و از سرکوب و به عمق راندن سایه و تاریکی هایمان اجتناب می کنیم و خیلی از چیزها شامل درد،رنج،ترس و غیره شروع به بالا آمدن میکنند،درک میشوند و در آغوش گرفته خواهند شد و این شروع درمان و بهبودی است و هرچقدر این حالت و حضور افزایش پیدا کند، خیلی از سایه ها و رنج های خفته بالا می آیند و حل و فصل میشوند.
پاکسازی آگاهی
این بالا آمدن درد و غم ها بدون رنج نیست ولی راه حل و درمان است.
پاکسازی آگاهی یک تغییر بزرگ در زندگی انسان است.در ابتدا وقتی که تو به درون میروی،فقط با جهنم روبرو میشوی.میگویی:بیرون بهتر است.چرا با زخمهایم بازی کنم؟
آن آسیب میزند.و چرک شروع میکند به جاری شدن از آن زخمها و آن کثیف است.ولی پاکسازی کمک میکند.اگر پالايش کنی،تمام این ابرها را دور خواهی ریخت،تمام این تاریکیها را دور خواهی ريخت،آنگاه آگاهی آسان میشود.فقط زمانی میتوانی مديتيشن به معنای واقعی را شروع کنی که تمام آن آشغالها را دور ریخته باشی.
فرار
از مشکلات فرار نکن، بلکه بیدار شو.با فرار کردن مجبوریم همیشه فرار کنیم و این فرار پایانی نخواهد داشت.آگاهی ، آزادی ست. انزوا پیشه کردن از ترس است و درمان درد نیست ،زیرا تو توان مقابله با نَفْس خودت را نداری. وقتی منزوی هستی خشمت را نمیبینی، ولی خشم در تو به قوت خودش باقی است. فقط فرصت خشمگین شدن نداری.پس با دردهایت روبرو شو، به آن نگاه کن تا شاهد بودنت تو را درمان کند.
چالش ها
هیچکس درگیری و درد را به صورت آگاهانه انتخاب نمیکند.هیچکس دیوانگی را با هشیاری انتخاب نمیکند.این اوضاع پیش میآیند. زیرا میزان حضور شما (در لحظه حال) برای محو شدن گذشتهتان به اندازه کافی نیست.زیرا از روشنایی کافی برای زدودن تاریکی بهرهمند نیستید و چالش های فعلی که با آن روبرو هستید آزمون هایی هستند در جهت خودسازی و عبور از ناهشیاری تان و رسیدن به نور.
جول اوستین می گوید:
سختی ها و مشکلات آزمون های الهی هستند برای پالایش روح شما و قوی تر شدن عضلات معنوی تان،شما هرگز نمی توانید از مشکلات زندگی فرار کنید بلکه باید با آنها روبرو شوید و بر آنها فائق آیید.
نکته:
زندگی چیزی بیش از روبرو شدن ،
روح با خودش در بازتاب جهان بیرونی نیست.
روح تنها آنچه را که کاشته، درو میکند.
درمان الگوهای خط زمانی کهن
زمانی که با لایه های عمیق تر سایه مواجه میشوید.به الگوهایی پی می برید که متعلق به شما نیست. بلکه آسیب های پیشینیان شماست. شاید حتی به رنج و خشم یک قوم برسید. با ترمیم این لایه ها شما نه فقط خود یا خاندانی را،بلکه خط زمانی کهنی را درمان می کنید که نسل به نسل بدون درمان منتقل شده است.
و اما چطور میتوانیم این زخمهای کهنه را درمان کنیم که نسل به نسل منتقل نشوند؟
با هشیار شدن نسبت به زخم ها و رنج هایی که مشاهده می کنید و عدم جنگیدن با آنها و شاهد و ناظر بودن نسبت به آنها ابتدا آگاهی لازم برای عبور از زخم های کهنه را پیدا می کنید و بعد بر حسب هشیاری جدیدتان راه های نو و تازه ای به سمت تان گشوده میشود که متفاوت از راه های کهنه هست.این مورد خود فضایی را ایجاد می کنه و خرد درونی تان جهت لازم را به شما میدهد و کم کم و آهسته زخم ها ابتدا التیام پیدا می کند و بعد درمان میشود.
زمانی که جرات روبرو شدن با نیمه های تاریک، دردهای پنهان و سایه ها را پیدا کنیم و فقط نظاره گره شان بمانیم و به آنها عشق بدهیم.واقعا احساس شفا پیدا کردن از یک مرض قدیمی به انسان دست می دهد و انگار بار سنگینی از روی دوش مان برداشته می شود.
چطوری جلوی احساسات درد و رنجم رو بگیرم؟
اینجوری کار نمی کند.شما نمی توانید با فرار و عدم روبرو شدن از آنها عبور کنید.به بخش هایی از خودت نگاه کن که سعی می کردی نادیده شان بگیری،چون تو می ترسیدی اگر دقیق به آنها نگاه کنی بشکنی.شایدم واقعا بشکنی نمیدونم!
شاید راهش شکسته شدن باشد
تو نمی توانی دردت رو نادیده بگیری
گاهی وقتا باید بشکنی تا عبور کنی
و قوی تر بلند شوی.
بار رنج هایت
افسردگی از جایی شروع می شود که دیگر نمی توانی بار رنج هایت را به دوش بکشی،ظرف وجودت چنان پُر گشته که دیگر جایی نداری.یا باید رها کنی تا سبک بال شوی و یا بار افسردگی را به دوش بکشی. زمانی میتوانی این بار را رها کنی که به اندازه کافی خسته شده باشی و راهی به غیر از بیداری نداشته باشی،در غیر این صورت مجدد به چرخه های تکراری و دایره وار برمیگردی.اما باید این را بدانی تو مجبوری در نهایت با رنج هایت روبرو گردی و مستقیما به آنها نگاه کنی،هرچقدر هم که دردناک باشند،در این نگاه و روبرو شدن،ناگهان میبینی که چیزی عوض شده و تو توانستی بارهای سنگین را بر زمین بگذاری و از رنجت عبور کنی.
تغییر درون
نیازی نیست که دنیای بیرونی را تغییر دهید. محیط و افراد به خودی خود تغییر میکنند.فقط خود را تغییر دهید.بهشت و جهنم در جای دیگری به جز درون شما نیستند. شما آنها را خلق کردهاید. اصولاً نیازی نیست که چیزی را از بیرون تغییر دهید.زیرا همه چیز در بیرون همانقدر کامل است که باید و میتواند باشد. تنها کاری که شما باید انجام دهید، این است که مراقبتر، هوشیارتر، آگاهتر و خالیتر شوید.
پس از آنکه شما کاملاً خالی شدید. چیزی از ماوراء به درون شما فرو خواهد ریخت و آن لحظه لحظهی دگرگونی است. پس از آن، تمام هستی کاملاً دگرگون میشود.در بیرون با شگفتی و در درون با دنیای معجزات روبرو میشوید.همین دنیا تبدیل به بهشت میشود، و این بدن، بدنِ بودا میشود.تمام هستی بسیار زنده و رنگارنگ و سُکرآور میشود.انسانها و مکانها دیگر همان که قبلاً بودند، نخواهند بود. زیرا شما نیز مانند سابق نیستید. تمام چیزها تغییر شکل میدهند. تنها به این دلیل که شما به سکوت درونی و بینفسی دست یافتهاید.
این روش صحیح دگرگون شدن است. هرگز از بیرون شروع نکنید.بلکه سعی کنید از درون تغییر کنید.
سکوت درون
سکوت درون تطهیر می کند.شفابخش است و نیرو می دهد سکوت رازها را می گشاید و شما را با خودتان روبه رو می کند.فرار روبه بیرون مُسَکِنی موقت است. اما روبرو شدن با خود حقیقی مان در سکوت درمان است.سکوت درون ذکر جلیلی است که ما را به خداوند نزدیک می کند.به قلب خود گوش بده،ساکت باش و به صدای کوچک و آرامی که از درونت جاریست گوش فرا ده،باید سبک شد،باید پرواز کرد تا به نور خدا رسید.
سکوت چیزی است که از قلب میآید نه از بیرون. سکوت معنایش صحبت نکردن و هیچ کاری نکردن نیست. معنایش آن است که فرد در باطن،پریشانحال نیست.اگر انسان واقعاً ساکت باشد، آنگاه بیتوجه به آنکه در چه شرایطی خود را ببیند میتواند از سکوت لذت ببرد.
عجله
پرسش❓
خیلی وقتها با وجودی که نیازی هم برای عجله کردن وجود ندارد، در هنگام انجام کارها هول هستیم، مخصوصا موقع غذا خوردن. چرا؟
پاسخ:
چیز دیگری مشغول خوردن شماست.
یک نگرانی عمیق درون وجودتان؛ یک گرفتگی و سفتی که اجازه نمی دهد رها و آزاد باشید.
✅ راه حل:
دفعه بعد وقتی مشغول خوردن غذا هستید نگاه کنید ببینید چه چیزی مشغول خوردن شماست؟
و وقتی در حال عجله هستید فقط به آن نگاه کنید.
آیا از جایی فرار می کنید؟
یا سعی دارید از یک موقعیت حذر کنید؟
آیا سعی دارید از دیدن یک چیز ناراحت کننده درون خود طفره بروید؟
آیا زخم کهنه ای در لابلای برگها و گلهای وجودتان پنهان دارید؟
تمام مردمی که در حال عجله کردن هستند، یک نگرانی عمیق را درون خود مخفی می کنند.
آنها حتی جرات مواجه شدن با آن را ندارند.
اجازه دهید این نگرانی خود را نشان دهد.
اجازه دهید تا به سطح برسد و بتوانید آن را ببینید. با آن مواجه شوید تا حیرت کنید.
‼️” وقتی با یک مشکل چهره به چهره روبرو می شوید، آن مشکل از مقابلتان ناپدید می شود.”‼️
سخن پایانی:
مردم همواره درباره خودشان از یکدیگر سوال می کنند. هیچکس نمی داند که در چه حالی است. آنان به چشمان یکدیگر نگاه می کنند و از دیگران در مورد خودشان اطلاعات جمع می کنند و از پشتِ پنجره نگاه دیگری به خود نگاه می کنند. برای همین است که نظرات دیگران بسیار مهم شده است. مردم فقط با نظرات دیگران زندگی می کنند. آنچه دیگران می گویند روح و حقیقتِ زندگی شان می شود! آیا تابحال چیزی را در مورد خودت شناخته ای؟ آیا با خودت مستقیم و بی واسطه روبرو شده ای؟
بدون اینکه نظرات دیگران را وارد کنی. بدان اگر این کار را نکرده ای تا بحال زندگی نکرده ای. زندگی فقط با رو به رو شدن با حقیقتِ وجودِ خودت آغاز می شود. مستقیم و بی واسطه. ولی ما به نظرات و نگاه دیگران بسیار علاقه مند و وابسته ایم. زیرا خود حقیقی مان مطلقاً غایب است. در درونمان هیچکس بیدار نیست. ما در درون سخت خفته ایم و خُرناس میکشیم.