درس های زندگی به چه دلیلی وجود دارند و هدف شان چیست؟
- 29 اسفند 1399
- admin98
- یک نظر

درس های زندگی برای رشد روحی و درونی انسان ضروری هستند،ناراحتیها ،گرفتاریها و بیماریها به ما درس میدهند.تجارب تلخ و دردناک زندگی پدید نمیآیند تا ما را نابود سازند،بلکه برای آنند که ناخالصیها و غبارها را از وجود ما بزدایند،ما را صیقل داده و هرچه زودتر به اصل خود بازگردانند.هیچکس به اندازه ذات یگانه حق مشتاق به رهائی و لقای ما نیست. هر لحظه را به کمال دریاب و بنگر که آینده چگونه خود بخود هماهنگ می گردد.از شگفتی و زیبایی هر لحظه لذت ببر.حضور آرامش را تمرین کن.هر چه بیشتر این را تمرین کنی, بیشتر قدرت آن حضور یگانه را در زندگی خود حس خواهی کرد.
اتفاقات بر اساس زندگى طراحى مى شوند.بر اساس نياز روح براى رشد و تكامل،اگر با دردى مواجهى زندگى این پيام را ميدهد:كه در مسير درستى نيستى به آن درد آگاه شو و بگو خدايا ممنونم اين بهترين اتفاقى بود كه توسط زندگى رقم زدى تا مرا بيدار كنى.اينك براى ارتقا روحم درس اين اتفاق را مى فهمم و به جستجو در لايه هاى درونم مى روم تا ريشه اين درد را بيابم و پاك كنم.
پذیرش تغییرات
جریان طبیعی زندگی،پذیرش تغییرات و هم جهت شدن با آن است مهم نیست که چقدر به داشته ها و نداشته هایمان عادت کردیم.با پذیرش است که درهای نو به رویمان باز خواهد شد.هیچ چیز در مسیر زندگی به صورت اتفاقی سر راه مان قرار نخواهد گرفت.اگر از درس هایی که جلوی راهمان قرار میگیرد نیاموزیم، بارها و بارها تکرار خواهند شد، تا به هدف حقیقی برسیم. مهم نیست در این زندگی و یا در زندگی های بعدی،در این فُرم یا فرم های بعدی،پذیرش تغییرات همیشه سخت بوده اند،اما همیشه ارزش آن را داشته اند تا به آرامش درونی و هدف حقیقی دست یابیم.
پاکسازی تمام بندها
بهترین راه بخشش انسانها برای پاکسازی کامل خود و رسیدن به عشق بی قید و شرط آن است که بدانی دیگران برای کمک به پاره شدن بندها و بستگیهای تو آمده اند.آنها بدون آنکه بدانند در فیلم زندگی ات نقشهای منفی را بازی میکنند.ولی در نهایت روزی باید بفهمی که آنها فرشتگان نجات تو برای پاکسازی تمام بندها و بستگی ها هستند و باید آنها را ستایش کنی.هر لحظه که با عملشان شاید باعث غصه و یا ناراحتی ات شوند چون دارند هر لحظه درس های زندگی تو را به تو گوشزد میکنند که کدام بخش درونت را باید پاکسازی کنی. تا سبک بال تر پرواز کنی.پس سپاسگزار باش از دستهایی که به تو سیلی میزند که آنها بزرگترین فرشته نجات تو هستند و برای رهایی و آموختن درسی به نزد تو آمده اند.
خاطرات
گذشته در شما به صورتِ خاطرات زندگی میکند.اما خاطرات به خودیخود مشکل نیستند.از طریق خاطرات است که ما از گذشته و اشتباهاتِ گذشته درس میگیریم.تنها هنگامی که خاطرات،یا بهتر بگوییم،اندیشه های مربوط به گذشته،کاملا ما را فرا میگیرند.برایمان مشکل آفرین میشوند و به بخشی از حس ما از خود تبدیل میگردند.شخصیت شما که توسط گذشته شرطی شدهاست،به زندان شما تبدیل میشود.به عبارت دیگر،هنگامی که آگاهی شما به بیرون معطوف است،ذهن و جهان پدیدار میشوند.و هنگامی که به درون معطوف است،منشأ خود را درک میکند و به خانه، نزد آن نیروی یگانه باز میگردید.زخم های ما، دریچه ی ورود نور به زندگی ما هستند.آنها را گرامی بداریم و بابت درس هایشان شکرگزار باشیم.چرا که بدون تجربه و آزمون زندگی ای وجود نخواهد داشت که بیاموزیم و صعود کنیم.
چرخه کامل
برای رشد فیزیکی، ذهنی، روحی و آگاهی هیچ معلمی بزرگتر از خود شخص و درس های زندگی وجود ندارد.اگر می خواهی پُر باشی، باید خالی شوی.اگر می خواهی تولدی دوباره ،داشته باشی، باید اول بمیری.و اگر می خواهی همه چیز داشته باشی، باید همه چیز را رها کنی.
سناریوی دردها و رنج های زندگیتان بارها و بارها تکرار خواهد شد،اگر نتوانیم رشته عادت های نادرست و کهنه را پاره کنیم و مسئولیت آنچه که در زندگی رخ میدهد را کاملا بر عهده بگیریم.این طبیعت آموزشی این دنیا است.اگر درس را نیاموزیم، آن رنجها، دردها و چرخههای تکرار بارها برایمان تکرار خواهند شد تا دروس لازم نهفته در آن تجربه را فرا گیریم.
هر گاه درس خود را از یک اتفاق در زندگی گرفتی.تو یک چرخه را کامل کردی و دیگر نیازی به تکرار بی دلیل آن نداری.بنابرین راهی جدید و رو به جلو برای رشد بیشتر و رویارویی با دروسی پیشرفته تر به رویت باز میشود.اما آگاه باش که تو همیشه مسافری.منتظر رسیدن نباش،از هر لحظه ی بودن در مسیر لذت ببر.برای رشد خود هیچ مقصد مشخصی را در نظر نگیر.این مسیر زیبا و بیپایان تا یکی شدن با سرچشمه هستی ادامه خواهد یافت.
سفر زندگی
سفر زندگی، سفر صعود به قله ها و پایین آمدن به دره ها برای صعود به قله های بعدی است. هرچند پایین آمدن آگاهانه به دره حتما بهتر است.اما اگر کسی به دلیل بی انضباطی به دره سقوط کند، با درس گرفتن از دلیل سقوط باید به صعود دوباره اقدام کند. یادمان باشد سفر زندگی مجموعه همین قله ها و دره ها است و البته این سفر کوتاه است.
و کلام پایانی:
ما در اين زمين چند صباحی مهمانيم خانه واقعي ما در ساحل ديگر است. ما اينجاييم تا رشد يابيم، تجربه كنيم و پخته شويم تا بلكه بتوانيم در ساحل ديگر پذيرفته شويم.ما چون كودكاني كه به مدرسه فرستاده مي شوند وارد دنيا شده ايم. اينجا مدرسه ماست، خانه ما نيست. هرقدر مي تواني بيشتر بياموز و بيشتر تجربه كن. بگذار زندگي ات چند بُعدي شود. اما يك چيز را به ياد داشته باش: اينجا خانه تو نيست. پس به آن وابسته نشو. آنرا ملك خود ندان.خيمه ات را در آن برپا نكن.
عصر كه مي رسد بچه ها از مدرسه به خانه باز مي گردند.مدرسه لازم است. بدون مدرسه امكان رشد نيست. ما با وجود تمام درد و رنجهاي زندگی ، تمام حماقتها و خردمندي هاي آن، تمام خوشي ها و ناخوشي هاي آن، آرام آرام تعادل و تمركز را مي آموزيم. با پشت سرگذاشتن تمام غمها و شاديها، چيزي در درون ما رشد مي يابد و به كمال مي رسد. آنگاه كه آمادگي پيدا كنيم.قايقي از ساحل ديگر مي رسد تا ما را به خانه بازگرداند. اما فقط زماني كه ما آمادگي پيدا كرده باشيم و گرنه بارها و بارها به مدرسه فرستاده مي شويم تا درس را فرا بگيريم.