عشق از دیدگاه عارفانه و عاشقانه و بدون پیش شرط چیست؟
- 01 تیر 1402
- admin98
- 3 نظر

عشق از دیدگاه عارفانه یک حضور و بودن تمام و کمال است و هیچ پیش شرطی ندارد، هرگاه شرط بگذاری عشق را نابود میکنی، این را به یاد بسپار: هیچ گاه برای عشق شرط مگذار، بگذار عشق تو مشروط نباشد. دیگری را وادار نکن تا انتظارات تو را برآورده سازد. بگذار عشق تو یک شراکت آزادی در آزادی باشد.
در عشق معمولی تو به موضوع عشق وابسته میشوی، شروع میکنی به احساس حسادت، تصاحبگر میشوی و تصاحبگری و حسادت تو تمام عشق را زهرآگین میسازد. لحظهای که شروع کنی به تصاحب کردن معشوقت، عشق را منکر گشتهای، اعلام کردهای که عاشق نیستی. عشق حقیقی فقط وقتی ممکن است که نه حسادتی در آن باشد و نه مالکیتی. این یعنی که آن عشق به وارستگی رسیده است.
تو عاشق آن شخص هستی ولی مالکیت را وانهادهای، حسادت را وانهادهای، نمیخواهی از او یک برده بسازی، به آزادی او احترام میگذاری، عشق تو یک زندان نمیشود. عاشقی، ولی وارسته باقی میمانی، خیلی عاشقی، ولی با این وجود نمیچسبی و این عشق از دیدگاه عارفانه است.
عشق ورزيدن همان دينداری است
عشق ورزيدن به هستي همان عبادت است.
تو بايد كيفيت عشق خود را توسعه دهی.
بايد آن را بيشتر و بيشتر منتشر نمايی؛
بی قيد و شرط، بدون انگيزه، بدون چشمداشت،
بدون سلطه جويی، بدون منيت سازی.
وقتی عشق تو كاملا ناب شود، به خدا می رسی.
هيچ چيزي بالاتر از آن نيست.
به نهايت كمال زندگی مي رسی.
عشق جوهر هستی است،
پس بگذار راه تو راه عشق باشد.
آفریننده بودن
تا زمانی که به جهان عشق نورزی نمیتوانی آفریننده باشی.
زندگی تنها زمانی زندگی است که چراغ عشق در درون وجودت بسوزد. آنگاه که شعلههای عشق تو چنان شعلهور باشند که گرداگرد تو را روشن سازد، به دیگران سرایت کند و دیگران بتوانند آن را احساس کنند.
آنگاه که عشق تو چنان ملموس باشد که دیگران بتوانند آن را لمس کنند. در این صورت عشق نه فقط به خودت، بلکه به همه کس برکت خواهد رساند.
انسان راستین همواره جهان و هستی را غنیتر میکند. او از خود چیزی به هستی میبخشد. و تا زمانی که تو چیزی از خود نبخشی، هرگز احساس شادمانی نخواهی کرد.
از راه بخشیدن به هستی است که در کار آفرینش مشارکت میکنی، زیرا آنگاه تو یک آفریننده میشوی. آفرینندهبودن، جزئی از خدا بودن است. هیچ راه دیگری غیر از این نیست.
عشق واقعی
ما واقعاً باید شخصی که میخواهیم به او عشق بورزیم را درک کنیم. اگر عشق ما فقط ارادهای برای صاحب شدن باشد , او عشق نیست. اگر ما فقط از خودمان فکر کنیم , اگر ما فقط نیازهای خودمان را بدانیم و نیازهای شخص دیگر را نادیده بگیریم , ما نمیتوانیم عشق بورزیم. ما باید عمیقاً نگاه کنیم تا نیازها , انگیزهها , و رنج شخصی که به او عشق میورزیم را ببینیم و درک کنیم. این زمینه عشق واقعی است. شما نمیتوانید عشق به شخص دیگر را ایستادگی کنید، وقتی واقعاً او را درک کنید.
مادر زمین
شما مادرِ زمین را درونتان حمل میکنید.
او بیرون از شما نیست.
مادرِ زمین، فقط محیط پیرامونتان نیست.
با دیدنِ وجودش درونِ شما،
میتوان با زمین ارتباط حقیقی برقرار کرد،
که بالاترین شکل از نیایش است.
در این مدل رابطه، شما عشق، قدرت،
و بیداری کافی را برای تغییر زندگیتان دارید.
اوشو معلم معنوی میگوید:
مادامی که جریان انرژی که به مصرف افکار و منیت شما میرسد
قطع نشود، قلبتان همچون کویری خشک باقی خواهد ماند،
جریان آب هرگز به قلبتان نفوذ نخواهدکرد ،
بذر عشق آنجاست،
در انتظار، تا با قطره ای آب شکوفا بشود.
نور حضور
ما یک فنجان چای را مینوشیم، اما نمیدانیم که فنجانی از چای مینوشیم. ما با شخصی که به او عشق میورزیم مینشینیم، اما نمیدانیم که او آنجا است. و ما پیادهروی میکنیم، ولی ما واقعاً پیادهروی نمیکنیم. ما جای دیگری هستیم، که درباره گذشته یا آینده فکر میکنیم. اسبِ انرژیِ عادت خودمان ما را به موازات آن حمل میکند، و ما اسیر خودش هستیم. ما به آن نیاز داریم که اسب خودمان را متوقف کنیم و آزادی خودمان را باز بستانیم. ما به آن نیاز داریم که نور حضورِ در لحظه را بر هر آنچه که انجام میدهیم بتابانیم، بدین ترتیب تاریکی فراموشکاری ناپدید خواهد شد.
دوست داشتن همراه با آگاهی
عشق از دیدگاه عارفانه و عاشقانه ورای تصورات ذهن است.
و عشق معشوق را رهاتر و رهاتر خواهد كرد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روی معشوق مي گشايد
و عشق نمی تواند زندان بسازد، اما اين خاصيت عشق، زماني متجلی مي شود كه: دوست داشتن همراه با آگاهی باشد.
همه سعی مي كنند فرد محبوب خود را به تصاحب درآورند، اما اين ديگر عشق نيست،در حقيقت، وقتي شخصی را به تصاحب در می آوريد، نفرت مي ورزيد، نابود می كنيد، مي كشيد و يك قاتل مي شويد.
عشق بايد رهايي ببخشد،عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق می گشايد،عشق نمي تواند زندان بسازد،اما اين خاصيت عشق، زماني متجلی می شود كه دوست داشتن، همراه با آگاهي باشد.
نکته:
اگر به تمام زبان انسانها و فرشتگان، سخن بگویم،
اما عشق و محبت نداشته باشم،
چیزی جر یک طبل پُرآواز و سنجی پرصدا نیستم.
و اگر توانایی پیشبینی داشته باشم،
تمام رازها و تمام علوم را بدانم،
و اگر ایمانم چنان قوی باشد که بتوانم کوهها را تکان دهم،
اما عشق و محبت نداشته باشم،
هیچ نیستم.
برکه درون
شما درونتان یک برکه از عشق دارید. هنگامی که احساس بدبختی می کنید ، هنگامی که در عیب هایتان سقوط کرده اید، در آن برکه ی عشق غسل کنید . خود را در آن برکه ی عشق باطراوت کنید ،آن همیشه آنجاست. حتی اگر هر روز عیب هایتان را در آن برکه بشویید،زلال باقی می ماند…
عشق و آزادی با همدیگر هستند
عشق یک واکنش نیست؛ من دوستت دارم چون تو دوستم داری! این تجارت محض است؛ چیزی که میشود در بازار خرید، این عشق نیست.
دوست داشتن این نیست که در ازای آن چیزی طلب کنی، حتی احساس کنی که چیزی میدهی. و فقط چنین عشقی است که میتواند آزادی را بشناسد.
سخن پایانی:
معجزه عشق در حضور این لحظه تام و تمام نزد تو میآید.
اگر تو در ذهنت جای دیگری هستی،
زندگی واقعی را از دست دادهای.
از بند تصاویر و چهره ها
از بند غالب و اشکال رها شو
یعنی تو فراتر از تمام اینهایی
ابزار بازی رو با خودِ حقیقی ات یکی ندان
عشق ورای همه ی تصوراتت است
رها شو…
عالی بود ممنونم
سپاس، ممنون از شما سمیه جان
باید عشق رو ب تمام معنا تجربه کنید که مفهوم این عبارات رو درک کنید.هیچ چیز در این دنیا باارزش تر از پیدا کردن معشوق و جفت روحی نیست.دقیقن همینه عشق وابستگی نیست.مالکیت نیست.حسادت و توقع نیست.عشق و رهایی مترادف هم هستن.