حکایت معنوی استاد هاکوین ،بودن و حضور در لحظه حال،این هم حرفی ست!
- 06 آبان 1399
- admin98
- یک نظر
یکی از استادان معنوی به نام هاکوین در ژاپن زندگی می کرد.این استاد معنوی مورد احترام بسیار مردم بود و همگان به دیدارش می شتافتند.
زد و دختر همسایه ی این استاد فرزانه باردار شد.پدر خشمگین دختر از فرزندش خواست تا بگوید از چه کسی باردار شده است؟
دختر گفت: من از هاکوین باردار شده ام
پدر خشمگین دختر به منزل هاکوین هجوم برد
هاکوین با تبسمی بر لب،در پاسخ پدر خشمگین دختر فقط گفت:
این هم حرفی ست!
خبر این رسوایی در همه جا پیچید،اعتبار استاد معنوی از بین رفت.
مردم به دیدنش نمی رفتند و به او احترام نمی گذاشتند،استاد اما از این موضوع ناراحت نبود.او همچنان بی کدورت زندگی می کرد.
هنگامی که کودک متولد شد پدر دختر ،نوزاد را نزد هاکوین برد و به او گفت:
((تو پدر این بچه هستی بنابراین، تو باید این بچه را را بزرگ کنی))
استاد فرزانه نوزاد را گرفت و مهربانانه از او نگهداری کرد.
یک سال گذشت،دختر از دروغی که گفته بود پشیمان شد و اعتراف کرد که پدر بچه جوانی ست که در قصابی محل کار می کند.
پدر دختر نزد هاکوین رفت و پوزش خواست و گفت:
((ما را ببخش استاد ! ما غافل بودیم،حقیقت ماجرا را نمی دانستیم،بیهوده به شما تهمت زدیم.آمده ایم بچه را پس بگیریم.دخترمان اقرار کرده است که پدر بچه جوانی ست که در قصابی محل کار می کند))
استاد با تبسمی بر لب،فقط گفت:
این هم حرفی ست !
آنگاه کودک را به پدر دختر بازگرداند.
پاسخ هاکوین فرزانه به راست و دروغ و خوب و بد یکسان بود:
این هم حرفی ست !
او به زمان حال اجازه می داد همان طور که هست،باشد.
او خود را به دام قصه های شخصی نمی انداخت.
برای او همین لحظه وجود داشت؛و این لحظه،هم همانگونه است که هست
او رویدادها را شخصی و گسیخته نمی دید،بنابراین قربانی هیچ رویدادی نمی شد. هیچ رویدادی بر او چیره نمی شد.او می دانست مقاومت در برابر آنچه هست: بد را به خوب و خار را به گل تبدیل کرده بود.
هاکوین فرزانه همواره پاسخی مناسب برای لحظه حال داشت و آنگاه که زمانش فرا رسید،گذاشت کودک برود.
تصور کن اگر ایگو(نَفْس) وجود هاکوین را تسخیر کرده بود،واکنش هاکوین به رویدادها در مراحل گوناگون این ماجرا چگونه بود.