گفتگوى ذهنى چیست و چرا باید گفتگوی ذهنی را خاموش کنیم؟
- 03 اسفند 1401
- admin98
- 2 نظر

گفتگوى ذهنى را خاموش كنيد،صلح از درون شما آغاز مى شود، جهانِ پيرامون ، بازتابى از شماست ،چنان غرق در خودشناسى و كسب آگاهى باشيد كه فرصتى براى پرداختن به مسائل متفرقه ى كم ارزش برجاى نماند، اينگونه است كه مراقبه ى حقيقى شكل مى گيرد و مسير سير و سلوك هموار مى گردد. در عمق وجودت، اسرار تو نهفته و رازهای کهن پنهان شده است. در آن کلید خِرَد را بجوی. خِرَد یا همان عشق ، فراتر از ذهن است .مرحله ای است که با مراقبه و پاکسازی ذهن حاصل می شود. باید از ذهن عبور کرد تا عشق را تجربه کرد.

سه چاکرای مربوط به بقا
زمانى كه در زندگى تنها به بعد مادى بها مى دهيم و تمام زندگيمان در سه چاكراه پايين خلاصه مى شود، گاهى از مشكلات و سختى ها مى ناليم و به زمين و زمان ناسزا مى گوييم و فكر مى كنيم تقديرمان بد نوشته شده يا شانس نداريم و گمان مى كنيم جهان با ما سرناسازگار دارد و هزاران گفتگوى ذهنى ديگر كه باعث زجركشيدنمان مى شود.
اما وقتى متوجه مى شويم كه به جز سه چاكراه پايين(نفسيات) و زندگى روى زمين، با اعمالى مثل نظارت بر ذهن و كنترل ايگوها و همينطور انجام مراقبه به صورتى كه تبديل به امرى روزمره شود، مى توان ديد كه جهان هاى ديگرى هم وجود دارد و اگر حضور در چاكراه هاى قلب و بالاتر را تجربه و ادراك كنيم، به اصلاح يك بيدار معنوى خواهيم شد. آنوقت مى بينيم كه هرآنچه در بيرون رخ مى دهد، ابتدا در درون ما شكل گرفته است و با تغيير درون مى توان بيرون را تحت تاثير قرارداد. آنوقت ديگر زجركشيدنى باقى نخواهد ماند و همه چيز به عشق تبديل خواهد شد.

ذهن و آگاهی متعالی
ذهن شما میتواند با یک لیوان آب گلآلود مقایسه شود. اگر اجازه دهید که لیوان برای مدتی طولانی بایستد ، گِلولای بر کف لیوان خواهد نشست و آب تا حدودی شفاف خواهد شد. پس وقتی برای مدتی بنشینید که تمرکز کنید ، ذهن شما با فکرهای بیقرار گلآلود است. اما اگر به اندازه کافی طولانی بنشینید، که به طور مکرر ذهن سرگردان را به تمرین مدیتیشن بازگردانید. خواهید دید که همه فکرها تهنشین میشوند ؛ و شما در آن سکوت، آگاهی متعالی را احساس خواهید کرد.

نیل دونالد والش در کتاب گفتگو با خدا می نویسد:
هر دلی که صادقانه راه را به سوی خدا جستجو کند،
راه به او نشان داده خواهد شد
و حقیقت به اعماق قلب او الهام خواهد گشت.
از راه دل به سوی من بیایید، نه از راه فکر و ذهن.
شما هیچگاه من را در افکار خویش نخواهید یافت.
در حقیقت برای اینکه حقیقتا خدا را بشناسید،
باید از درون افکار خود، قدم به بیرون بگذارید.
نکته:
رابطه ی واقعی ،
از میان حرف های گفته شده نیست…
بلکه در میان سکوتیست که سرشارست
از حس آرامش و سرور …
آنگاه که ذهن هایتان در برابر هم خاموش شود
و نجوای قلب هایتان به گفتگو نشینند …
در سکوت ، بیشتر می بینیم و احساس می کنیم…
پیام هایی از جانب روح
نسبت به گفتگوى ذهنى ات هشیار باش.
چون در واقع گفتگو با کائنات است
کلمات مانند کلید هستند. اگر بدرستی آنها را انتخاب کنیم،
می توان هر قلبی را گشود و هر دهانی را بست!
زمانی که در درونت دشمنی نداری،
دشمن بیرونی نمی تواند به تو آسیبی برساند.
ذهن نیمه هشیار مانند چراغ جادوست.
آرام باش و با ملایمت از او راه حل بخواه
و منتظر جواب باش.و همواره به حس هایت اعتماد کن
چون آنها پیام هایی از جانب روحت هستند.

بگذار ذهن بخوابد، تو بیدار بمان
مردم به وسیله گفتگوى ذهنى ، خودشان را استادانه ناراحت میکنند، آن هم با جملههایی که درباره خودشان، زندگی و اطرافیانشان میگویند و آنها را مقصر تمام اتفاقات میدانند.
جاری باش،زندگی کن ،بدون آن که فکر و آرزویی کنی ،بگذار تا رودخانه زندگی بدون برخورد با صخره های فکر و آمال ، در تو جاری شود. بگذار تا زندگی بدون هیچ واهمهای در تو روان گردد. عشق را جاری کن،
احساس عشق به دیگران هرگز به ما ضربه نمی زند؛ این انتظار عشق از دیگران است که روح ما را زخمی می کند.
“بگذار ذهن بخوابد،
تو بیدار بمان.”

اوشو معلم معنوی در این باره می گوید:
گرایشِ خود را از ذهن ، به قلب تغییر بده
این نخستین تغییر است در زندگی
کمتر فکر کن و بیشتر احساس کن
هوشمندی در لحظه داشته باش و
از شمِ خود مدد بگیر، قضاوت نکن و پذیرا باش
فکر کردن در امور ، فرآیندی فریبنده است
زیرا باعث می شود احساس کنی
داری کارهایِ مهمی انجام می دهی !
اما فقط داری در ابرها ، به سر می بری
آرزو ها چیزی جز قصرهایِ معلق در هوا نیست
گفتگوى ذهنى ، فقدانِ درک است
تو فکر می کنی : چون درک نمی کنی !
وقتی ادراک پدید آمد ، در لحظه قرار می گیری
و افکارت ناپدید می شوند.
گوش کردن
گوش کردن به معنای واقعی هنگامی است
که ذهن چیزهایی را که می شنود
بر اساس دانسته های قبلی خود تعبیر و ترجمه نکند،
دانش و دانستگی مانع گوش کردن است.
وقتی گفتگوى ذهنى را بیرون برانی،
اقلام دیگر آگاهی شروع
به پُر کردن آن فضای خالی می کنند.
دیدن پدیده ها به صورت واقعی
آوردن ذهن به سکوت آسان است. شما به آن نیاز دارید، توجه را بر فقط یک چیز مبذول کنید. تا زمانی که ذهن شما به باران گوش فرا دهد، او درباره هیچ چیز دیگری فکر نمیکند. شما به آن نیاز ندارید که تلاش کنید تا ذهن خودتان را ساکت کنید. شما فقط به آن نیاز دارید که راحتی اختیار کنید و به شنیدن باران ادامه دهید. هر چه که بتوانید طولانیتر اینطور کنید ، ذهن شما باز هم ساکتتر میشود.
نشستن مثل این در سکوت به ما اجازه میدهد که پدیدهها را همانگونه که آنها واقعاً هستند ببینیم. وقتی بدن راحت باشد و ذهن به آرامش برسد، ما میتوانیم به روشنی ببینیم. ما به ساکتی و شفافیتِ آب در دریاچه کوهستانی میشویم که سطح آرام او آسمان آبی بالا ، ابرها ، و قلههای محیط پرصخره را درست همانگونه که آنها هستند منعکس میکند.
افکار از تو سرچشمه نمیگیرند
وقتی در سکوت می نشینی وقتی عمیقاً ذهن را تماشا میکنی، ذهن بهسادگی از بین میرود، افکار باقی خواهند بود، آنها وجود دارند، ولی ذهن را نخواهی یافت. ولی وقتی که ذهن از بین برود، آنگاه یک دریافت دیگر ممکن خواهد شد: میتوانی ببینی که افکار مال تو نیستند. البته افکار می آیند، و گاهی برای مدتی در تو استراحت می کنند،و سپس میروند. شاید استراحتگاهی باشی، ولی افکار از تو سرچشمه نمیگیرند.
آیا هرگز مشاهده کردهای که حتی یک فکر هم از خودت منشاء نگرفته است؟ حتی یک فکر هم از وجود خودت برنخاسته است. همگی افکار همیشه از بیرون می آیند. آن ها به تو تعلق ندارند. افکار بدون ریشه و بیخانه در تو شناور هستند. گاهی در تو استراحت می کنند مانند ابری که در بالای تپه قرار گرفته. سپس خودشان به خودی خود حرکت می کنند؛ نیازی نیست تو هیچ کار بکنی، اگر فقط تماشا کنی به کنترل ذهن دست یافته ای.

کمربند نجات شما
در طول پرواز با هواپیما، هرگاه که آشفتگی شدیدی در طول مسیر پیش میآید، کمربند نجات شما را از آنکه در کابین هواپیما به اطراف پرتاب شوید نگه میدارد.
تنفس با حضور ذهن (تنفس آگاهانه) نیز کمربند نجات شما در زندگی روزمره است، او شما را در لحظه حاضر مطمئن نگه میدارد.
اگر بدانید چگونه نفس بکشید، چگونه به آرامی و سکوت بنشینید، چگونه تمرین مدیتیشن پیادهروی را انجام دهید، آنگاه شما کمربند نجات خود را دارید و شما همیشه مطمئن هستید.
اکهارت تول معلم معنوی میگوید:
اگر هشیارانه مراقب حرکتهای فکر و ذهن باشید و به کار آن نظارت کنید، از فضای درگیری و یکی شدن با فکر دور میشوید و اجازه میدهید تا فقط لحظه حال وجود داشته باشد، در چنین صورتی درون شما از عوامل خارجی و شرایط بیرونی رها شده و حالت سکوت و سکون و آرامش درونی به وجود میآید.

سخن پایانی:
اگر از ناامیدی فرار کنی، از خود زندگی فرار کرده ای
ناامیدی ذهن را نرم و قلب را گشاده می کند، اگر تو بگذاری…
خیلی دردناک است وقتی امید و رویاها و انتظارات ما در هم میشکند
اما به سمت آن درد روی برگردان.
به جای بی حس کردن درد و یا دویدن به سمت یک رویای دیگر، آن درد را احساس کن
اعتیاد به “تجربه بعدی” را کنار بگذار
به احساس آشفتگی در ناحیه شکمت توجه کن و نسبت به آن کنجکاو باش
به احساس انقباض در قلبت
و به بغض در گلویت
به سنگینی در سرت
به آنچه که زندگی است
و به آنچه که برای جلب توجه تو فریاد می زند توجه کن
به سمت این لحظه سوزاننده برگرد
در میان این ناآرامی نفس بکش
برای یک “آینده درخشان” خودت را ترک نکن
بگذار ذهن در هم شکند، ولی فکر نکن که این در هم شکستن واقعیت دارد
ناامیدی تو را به خودت نزدیک تر می کند
تو را به تنفست، به وزن بدنت بر روی زمین، به صداهای یک بعداز ظهر و به آواز یک شب نزدیک می کند
تو در افکارت گم شده ای،
حالا به قلبت بازگرد
در میان این لحظه نرم شو
به خانه بازگرد…
بگذار انتظاراتت ذوب شوند،
در سکوت، در یک شروع تازه…







سلام،۵ ستاره میدم به این مقاله. چون دقیقا چیزی که میخواستم رو بهم گفت. ممنون از زحماتتون.
سلام ممنون از شما آنا عزیز.