فرزانگان کهن کیستند؟ راه فرزانگان خردمند چیست؟
- 08 آذر 1400
- admin98
- یک نظر

فرزانگان کهن زمزمههای بی پایان ذهن را کنار میگذارند و اینجا خود را با سکوت بی انتهای هستی درهم میآمیزند. یک فرزانه، هدایتگری ناپیداست. او جلوه گری ندارد. خود را جلو نمی اندازد. همواره آخرین است. همچون چوپانی که از پس گوسفندان می رود. او به کف درّه می رود تا دیگران بتوانند به قلّه صعود کنند. کف درّه ها مملو از انرژی تسلیم است. آن پایین است که بالا را می سازد. قلّه ها و قلّه نوردان را فرزانگان با فروتنی شان ساخته اند.
راه فرزانگان
هر آنچه که می بینی
بخشی از وجودت است.
تو همواره خودت را می بینی.
خوب یا بد، این خودت هستی.
پس چون خود اصلاح شود،
هر آنچه را که جهان بیرون می پنداری،
بدون تردید برایت تغییر خواهد کرد.
و این راه فرزانگان است.
ندانستن
حقيقت فقط در دسترسِ آگاهی ناب و بیآلايش قرار میگيرد،آگاهیای كه همچون يک كودک پاک و ساده است.آگاهیای كه هيچ چيز نمیداند.آنگاه كه تو میدانی،آيينهات پُر غبار است و آنگاه كه هيچ چيز نمیدانی،سرشار از شگفتی و هيبت هستی.آيينهات صاف و شفاف است و اين آيينه ی صاف،حقيقت را باز میتاباند.
فرزانگانِ کهن سعی در آموزش مردم نداشتند بلکه با مهربانی به آنها ، ندانستن را می آموختند.وقتی مردم فکر میکنند پاسخها را میدانند ، راهنمایی کردن شان سخت است وقتی میدانند که نمیدانند ، میتوانند راهشان را بیابند،اگر میخواهید بیاموزید چگونه امور مختلف را اداره کنید ، از سیاست بازی و زرنگ بودن پرهیز کنید،سعی نکنید کسی باشید،سعی نکنید من را برجستە کنید میتوانید راه را به دیگران نشان دهید تا به طبیعتِ حقیقی خویش باز گردند.
استقرار در تائو
اگر میخواهید یکپارچه باشید قطعه قطعه شوید.
میخواهید پُر باشید،خالی شوید.
اگر میخواهید رستاخیز یابید،بمیرید.
اگر میخواهید همه چیز از آن شما باشد،
هیچ نخواهید.
فرزانه با استقرار در تائو،
به الگویی برای دیگران تبدیل میشود.
چون چیزی برای ثابت کردن ندارد،
دیگران به گفتارش اعتماد میکنند.
چون هدفی در ذهن ندارد،
در هر چه میکند موفق است…
روح جوان فرزانه
قدرت فرزانه چنین است :
او اجازه میدهد همه چیز بیایند و بروند ؛
بدون هرگونه تلاش و آرزویی .
او هرگز در انتظار نتیجه نیست ،
پس هرگز ناامید نمیشود .
او هرگز ناامید نمیشود ،
پس روحش همواره جوان است.
تائوت چینگ
فرزانگان كهن كامل و دقيق بودند،خرد آن ها دست نيافتني بود.كلمات از بيان آن عاجزند؛آن چه مي توان بيان كرد تنها ظاهر آن هاست.
آن ها مراقب بودند؛درست مانند كسی كه از رودخانه ای يخ زده می گذرد.
هوشيار؛ همانند جنگجويی كه در قلمرو دشمن است.
با ادب همچون يك ميهمان.
جاری همچون يخ در حال آب شدن.
شكل پذير چون تكه ای چوب.
پذيرا همچون دره ها.
زلال همچون آب.
حضور
آيا براي انتظار كشيدن شكيباييد تا زمانی كه گِلِتان ته نشين شود و تنها آب زلال باقی بماند؟
آيا می توانيد بی حركت باقی بمانيد تا زمانی كه عمل مناسب خود به خود رخ دهد؟
فرزانه در جستجوی رضايت خاطر نيست.نه در جستجوست، نه انتظار می كشد.او حاضر است؛ آماده برای خوش آمد گويی به هرچيز.
لائوتسه معلم معنوی می گوید:
فرزانه , جهان را مشاهده می کند
و به دیدن درون خویش اعتماد میکند.
او اجازه می دهد اتفاقات آنطور که باید رخ دهند ،
قلب او همچون آسمان باز و گسترده است.
ریشه
سنگین ریشه سبک است. ثبات منبع حرکت است. فرزانه هر روز در سفر است بدون اینکه خانه اش را ترک کند. هر قدر که مناظر اطرافش با شکوه باشند به آرامش او خدشه ای وارد نمی شود. اگر در وجودتان تزلزلی ایجاد شود ارتباط با ریشه خود را از دست میدهید. مسافر خوب هیچ نقشه از پیش طراحی شده ای ندارد، هنرمند به شهود خود تکیه میکند، دانشمند از نظریه ها خالیست و فرزانه در دسترس همه مردم است. انسان خوب کسی نیست جز آموزگاری برای انسان بد و انسان بد کسی نیست جز چالشی برای انسان خوب، اگر این را درک نکنید، یقینا راه را گم میکنید، هرچند که باهوش باشید. این یک راز است.
شنیدن نجواهای اصیل وجود
ژرفترین و اصیلترین نوع دروننگری و حتی نیایشهای ما زمانی اتفاق میافتد که دیگر سخنی برای گفتن نداشته باشیم.
قدری سکوت کنیم و به جوش و خروشِ هیجانات خود نگاه کنیم تا نهایتا از تب و تاب بیافتند. آنقدر این سکوت را ادامه دهیم تا تکتک سلولهایمان آماده شنیدن نجواهایِ اصیلتری از عمقِ وجودمان شوند!
به تعبیر لائوتزو فرزانه چینی: بعد از هر آشفتگی و طوفانی، زیر سایه سکوت اجازه دهید، شلوغیها و آب گلآلوده وجودتان تهنشین شود تا بعد از گذر زمانِ کافی شاهد آرامش، شفافیت و زلالی در عمق روانتان باشید.
تا زمانی که تحت تاثیر هیجانات درونی و بیرونی گل آلود هستید، سخن نگویید و هیچ تصمیم مهمی را نگیرید. همه امور مهم را به زمانی موکول کنید که آرام گرفتهاید و زلال شدهاید.
استاد در پی آن نیست که چیزی به تو بدهد
او تمام چيزهای اضافیات را از تو میگیرد.
تمام چيزهای بدلی را.
استاد واقعی، تو را به طبیعت خودت باز میگرداند.
او از تو يک انسان موفق نمیسازد.
او به تو رویاهای بزرگ نمیدهد تا تو این شوی یا آن شوی.
به سادگی میگوید: آسوده باش، در جریان باش. باش … نشو.
این پیام ابتدایی خودِ بوداست، نوری باش برای وجودت.
اگر نیستی، پس به كمک استاد نیاز داری.
اما كمک او چیست؟ او تو را به خودت باز میگرداند.
تو میخواهی به او بچسبی ولی استاد واقعی اجازه ی این کار را نمیدهد.
او به تو نچسبیدن را میآموزد،زیرا نچسبیدن، بلوغ است.چسبیدن بچگی است.
و به یاد بسپار:كودک بودن یک چیز است و بچگی کردن چیزی دیگر.
كودک بودن يعنی فرزانه شدن؛
بچه بودن يعنی ماندن در چسبیدن،رشد نایافته.
عشق و خرد
بدون ترک کردن منزل هم می توان دنیا را شناخت، بدون پنجره نیز می توان راه را دید،هرقدر دورتر رویم کمتر خواهیم دانست، به همین ترتیب انسان فرزانه بدون دانستن می داند، بدون دیدن می بیند و بدون اقدام انجام می دهد،این یعنی دنیای درون انسان بازتاب جهان اطراف اوست؛
اصول حاکم بر هر دو عالم یکی هستند،یقین را تنها می توان در دل یافت، سردرگمی زاده دنیای بیرون است،عشق است که حقیقت دارد.زمانی که بدور از وابستگی و نفرت در میان جهان “حس” حرکت میکنی، آرامشی به وجود می آید که در آن تمامی غم ها پایان می یابند و فرد در خِرَد “خویشتن” زندگی میکند.
سخن پایانی:
فرزانگان قدرت رها کردن را در خود تقویت می کنند
زیرا رها کردن ، مثل هرس کردن شاخه هایی است
که مانع رشد یک درخت میشوند.
راز تسلیم شدن را بیاموز
و هیچ اتفاق ناگزیری را
نامگذاری نکن….
آنچه باید بماند می ماند
و آنچه باید برود می رود
فرزانه، مدام در حال رشد است.