اندیشیدن و بی ذهنی

لحظه اکنون
اندیشیدن متعلق به سر و ذهن است. بی ذهنی سرآغاز بُعدی کاملاً جدید است.
لحظه ای است که تمام افکار متوقف می شوند و سکوت بر پا می شود.
گویی همه چیز از کار می افتد، هیچ چیزی نمی جنبد. همه چیز ساکت و ساکن است.
زمان متوقف شده و تو در لحظه ی اکنون هستی. در آن لحظه ی بزرگ که مهم ترین لحظه ی زندگیست . زیرا زنده ترین لحظه ی زندگی توست.
تولدی دوباره
خودت را کشف می کنی. و این در وجود تو انقلابی بر پا می کند.
شخص کاملاً متفاوت می شوی. دوباره متولد می شوی. دیگر آن شخص کهنه نیستی. کهنه می میرد. با آن کوچک ترین تماسی نداری. نه این که کهنه پالایش شده باشد، بلکه تبخیر می شود و از بین می رود. با این سرزندگی، تو هر کاری انجام دهی و هر چه بگویی، ناگزیر به عصیان کردنی، اندک کسانی تو را درک خواهند کرد.

مراقبه گران
توده ی مردم قادر به درک تو نیستند. به مخالفت با تو بر خواهند خواست.
عوام همیشه با مراقبه گران مخالفت کرده اند. همیشه از اشخاصی چون مسیح، سقراط و منصور حلاج ترسیده اند و آنان را به قتل رسانده اند، زیرا قادر به هضم دیدگاه آنان نبوده اند. نمی توانستند بپذیرند کسی بتواند چنین اوجی بیابد. پذیرش این که کسی چنین اوجی یافته به آن معناست که آنان در تاریکی به سر می برند. و این تحقیر کننده است. یگانه راه دوبار به صحنه باز گرداندن خود، از صحنه خارج کردن و نابود ساختن انسان مراقبه گر است، زیرا حضور او باعث می شود عوام در مورد کاری که باید انجام می دادند و انجام نداده اند احساس گناه کنند. حضور چنین شخصی به یادشان می آورد که فرصت زندگی را از کف داده اند و به همین سبب نمی توانند از او بگذرند.

تمرین بودن
به شیوه جدیدی اندیشیدن و بی ذهنی را تمرین کنید
حواس خود را به طور کامل به کار بگیرید.
همانجایی که هستید، باشید. به اطراف نگاه کنید. فقط بنگرید، تعبیر و تفسیر نکنید.
نور، شکل ها، رنگ ها و بافت ها را ببینید.
نسبت به حضور بی صدای یکایک چیزها هشیار باشید. نسبت به فضایی که امکان وجود چیزها را فراهم میآورد، هشیار باشید.
به صداها گوش دهید. آنها را داوری نکنید. به سکوت پشت صداها گوش دهید.
چیزی را لمس کنید – هر چیزی را – و بودن آن را پذیرا باشید.
ضرب آهنگ تنفس خود را ملاحظه کنید، هوای دم و بازدم را حس کنید، انرژی حیات را در درون خود حس کنید. بگذارید همه چیز در درون و بیرون باشد. بودن همه چیز را بپذیرید. عمیق تر به ژرفای حال فرو بروید.
به این ترتیب شما دنیای مرگ آور پندارهای ذهنی وابسته به زمان را پشت سر می گذارید. شما از ذهن دیوانه که انرژی حیاتتان را می بلعد و آهسته آهسته سیاره زمین را مسموم و نابود می کند، رها می شوید.
شما از رویای زمان بیدار می شود و به لحظه حاضر گام می نهید.
